در ذکر حکام چمشکزک

لە کتێبی:
شرفنامه
بەرهەمی:
شەرەف خان بەدلیسی (1543-1603)
 19 خولەک  726 بینین

و آن مشتمل بر سه شعبه است. بر رأی جهان‌آرای و ضمیر منیر مشکل‌گشای ماهران علم تواریخ پوشیده نماند که نسب حکام چمشکزک به‌زعم ایشان به ملکیش نام شخصی از اولاد خلفای بنی‌عباس می‌رسد و به روایت بعضی از اکابر، آن است که امیر سلیق بن علی بن قاسم که از فروع سلاطین سلاجقه است و در زمان سلطنت الب (؟) ارسلان سلجوقی صاحب ارزن الروم و توابع بود تا در شهور سنه ست و خمسین و خمسمایه= در میانۀ او و حکام گرجستان قتال صعب دست داده [با] معارف لشکرش در دست گرجیان گرفتار شد اما چون خواهرش منکوحۀ شاه ارمن بود، تحف و هدایا به گرجستان فرستاده، او را از قید حبس خلاص کرد و بعد از فوت او حکومت به پسرش ملک محمد قرار گرفت.

بعد از ارتحال ملک محمد ازین دار فنا امارت به جاقدش انتقال یافت و بعد از فوت جاقدش، ملکشاه بن محمد بر سریر حکومت نشست و او ارادۀ خروج و دعوای سلطنت کرده، عاقبت در شهور سنه ثمان و تسعین و خمسمایه= در دست سلیمان بن قلیج ارسلان سلجوقی گرفتار گشته به قتل رسید و از آن تاریخ ارزن الروم به تصرف سلاجقۀ روم درآمد. یحتمل که حکام چمشکزک از اولاد آن ملکشاه باشند که ملکشاه به کثرت استعمال طایفۀ اکراد به ملکیش تحریف یافته باشد و اسامی حکام چمشکزک نیز دلالت بر آن می‌کند که از نبایر و نتایج طایفۀ اتراک باشند؛ زیرا که اسامی ایشان اصلاً مناسبت به اسم اعراب و اکراد ندارد.

و روایت است که ملکیش نام شخصی از نبایر آن ملکیش، جمع کثیر بر سر رایت خود جمع نموده، سی و دو قلعه و شانزده ناحیه که بالفعل در تصرف حکام چمشکزک است، تسخیر نمود و عشیرت ایشان را ملکیشی خواندند و آن جماعت مشتمل بر سه قسم‌اند و به کثرت عشایر و قبایل و ازدحام اعوان و انصار در مابین کردستان مشهورند و تا موازی هزار خانه‌وار از ایشان خدمت سلاطین ایران کرده، جمعی در سلک ملازمان پادشاهی منخرط بودند و حاکم علیحده در میان ایشان نصب شده است و وسعت ولایت ایشان در میانۀ کردستان به‌مثابه‌ای است که خواص و عوام به‌خصوص خواقین گردون احتشام در پروانجات و احکام اطلاق لفظ کردستان بر ولایت ایشان می‌کنند.

هرگاه در میانۀ اکراد ولایت کردستان مذکور سازند، مراد از چمشکزک است و از آن تاریخ که ملکیش سی و دو قلعه و شانزده ناحیه که قبل ازین مذکور شد به تحت تصرف درآورد، بعد ازو به ترتیب، اولاد و احفاد امجاد او حکومت قلاع و نواحی چمشکزک نموده‌اند و از ید تصرف ایشان در فترات پادشاهان عالی‌شأن؛ مثل چنگیزخان و امیر تیمور گورکان و شاهرخ میرزا و قرا یوسف ترکمان بیرون نرفته تا زمانی که زمام مهام حکومت آن ولایت در قبضۀ اقتدار شیخ بن امیر یلمان درآمد و پادشاهی ایران به حسن بیگ بایندوری قرار گرفت.

همگی توجه بر استیصال خانواده‌های کردستان گماشت؛ به‌تخصیص بر آنان که طریق مصادقت و اتحاد با سلسلۀ سلاطین قرا قوینلو سپرده بودند. از آن جمله در قلع و قمع حکام چمشکزک کوشیده، طایفۀ خربنده لو را که از عمدۀ اویماقات آق قوینلو بود، به تسخیر ولایت چمشکزک مأمور گردانید و طایفۀ مزبور، آن ولایت را به زور و تعدی از امیر شیخ حسن که فی الواقع جوانی بوده به سمت شجاعت موصوف و به صفت سخاوت معروف، ظهور کرد و چون به سرحد رشد و تمیز رسید، شب و روز توجه خاطر بر دفع و رفع اعدا گماشت و تسخیر مملکت را پیشنهاد همت عالی نهمت ساخت و جمعی از دلیران و متهوران دیار بر سر رایت خود مجتمع ساخته توکل بر خالق جز و کل کرده بر سر طایفۀ خربنده‌لو آمد و آن جماعت جبراً و قهراً از ولایت موروثی اخراج کرده، متصرف گشت.

و چون ایام حکومت او به سر آمد پسرش سهراب بیگ قایم مقام پدر شد و چند وقت که حکومت نمود، روی به عالم بقا نهاده، ولد ارشد او حاجی رستم بیگ بر مسند حکومت پدر نشست و در زمان او شاه اسماعیل صفوی ظهور کرده، نور علی (خلیفه) نام شخصی را از امراء قزلباشیه به تسخیر ولایت چمشکزک فرستادند و حاجی رستم بیگ به قدم اطاعت و انقیاد پیش آمده بلامنازعه و مجادله، قلاع و نواحی تسلیم نور علی خلیفه نمود و خود متوجه درگاه شاه اسماعیل شده، چون به عز عتبه‎بوسی فایز گشت و به انعامات پادشاهانه، مفتخر و سرافراز گشته، الکایی از توابع عراق در عوض چمشکزک بدو ارزانی شد و نور علی خلیفه، طریق ظلم و عدوان پیش گرفته، جمع کثیر از عشایر و امیرزاده‌های ملکیشی را به قتل آورد.

بنابرین بزرگ و کوچک آن طایفه، آهنگ مخالفت نموده، آوازۀ سرکشی به دایرۀ چرخ چنبری رسانیدند و سلاح جنگ بر تن خود، راست کرده مسرعی به طلب حاجی رستم بیگ به جانب عراق و اصفهان ارسال داشتند. اتفاقاً در آن اثنا شاه اسماعیل به‌عزم رزم سلطان سلیم خان با لشکر عراق و فارس و آذربیجان متوجه چالدران شد.

حاجی رستم بیگ در آن سفر در رکاب شاهی موجود بود. بعد از شکست و انهزام شاه اسماعیل سلطان سلیم خان عنان عزیمت به‌عزم تسخیر تبریز معطوف داشت و حاجی رستم در «یام» نام محلی من اعمال مرند به عز رکاب‌بوسی سلطان مشرف گشته، در همان روز با پسرزاده‌اش و چهل نفر از آقایان و متعینان ملکیشی حسب الفرمان قضا جریان سلطانی به یاسا رسیدند و در افواه و السنه، مشهور است که سبب قتل او این است که در سنه ثمان و سبعین و ثمانمایه= که سلطان محمد خان والی روم متوجه تسخیر قلعۀ کماخ شد و حسن بیگ بایندوری با او مصاف داده، هزیمت کرد و حاکم قلعۀ کماخ، ارادۀ تسلیم قلعه به گماشتگان سلطان محمد خان نموده، حاجی رستم بیگ مانع شد و بعد از آن به مدتی قلعۀ کماخ را به تصرف گماشتگان شاه اسماعیل صفوی داد و فرخشاد بیگ بایندوری این احوال را معروض پایۀ سریر خلافت مصیر سلطانی گردانید که حاجی رستم بیگ در تسلیم قلعۀ کماخ به جد بزرگوار شما تهاون ورزید و الحال بلامضایقه و مناقشه، به تصرف گماشتگان شاه اسماعیل بازگذاشت.

این احوال در خاطر پادشاه مریخ انتقام مانده، چون حاجی رستم بیگ به نظرش درآمد جزای اعمال ناصواب او را در کنار او نهاد. آری:

با پادشه هر آنکه کند بد، کشد جزا

چون خبر قتل حاجی رستم بیگ در عراق مسموع پسر او پیر حسین بیگ شد، از عراق برخاسته به ارادۀ ملازمت سلاطین چراکسه متوجه مصر گردید. در اثنای راه به ممای بیگ حاکم ملاطیه که از نیابت سلاطین چراکسه به حکومت آنجا قیام می‌نمود، ملاقی شده، شمه از حال پر اختلال خود به او بازگفت و به مقتضای فحوای آیۀ کریمۀ «و شاورهم فی الامر» عمل نموده، در باب رفتن مصر نیز بدو مشاوره کرد. چون ممای بیگ مرد جهان دیدۀ کار آزمودۀ گرم و سرد چشیده بود و زبان روزگار در وصف او به این ترانه می‌سرود:

خردپیشه پیری ز کارآگهان
چو شمعش همه زآب و آتش دهان

بعد از تأمل بسیار، در جواب فرمود که حالا عظمت و شوکت قوت و قدرت سلاطین آل عثمان بر جملۀ پادشاهان زمان ترجیح دارد. وصیت جهانگیری و آوازۀ مملکت‌داری ایشان به اطراف و اکناف عالم رسیده و احوال سلاطین چراکسه ثباتی ندارد و چراکه کار و بار ایشان از قانون معدلت انحراف یافته، سررشتۀ دولت از چنگ عدالت بیرون رفته، عنقریب است که دود بیداد از آن دودمان برآمده، مملکت به تصرف دیگران خواهد رفت.

صلاح در آن است که احرام عتبه‌بوسی سلطان سلیم خان بسته، عنان عزیمت به صوب روم معطوف داری. پیر حسین بیگ بن حاجی رستم بیگ؛ خلاصۀ آن خاندان و زبدۀ آن دودمان است. بعد از ملاقات به ممای بیگ و قبول نصیحت بی‌غرض او که گفته‌اند:

نصیحت که خالی بود از غرض
چو داروی تلخ است دفع مرض

پای همت بر رکاب عزیمت درست کرد و مضمون بلاغت مشحون «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ» را بر ذمت همت خود لازم و متحتّم گردانیده، از روی صدق و اخلاص متوجه درگاه عرش اشتباه سلطان سلیم خان شد و در اماسیه، به عز بساط‌بوس فایز گشته، چون به نظر کیمیا اثر سلطانی درآمد بر قوت و جرأت دلیرانۀ او تعجب کرد که با وجود آنکه پدر و پسر او را با چهل نفر از آغایان ملکیشی به قتل آورده‌ایم، اصلاً و قطعاً وهم و هراس نکرده، التجا به درگاه عرش اشتباه ما آورد.

بنابرین سلطان سلیم خان مضمون این بیت:

گنه‌کار چون عذرخواهت بود
گناهش نبخشی گناهت بود

کار بسته، به عنایات پادشاهانه و نوازشات خسروانه، او را بین الاقران مفتخر و سرافراز گردانیده و ولایت چمشکزک را به دستوری که در تصرف آبا و اجداد عطام او بوده بدو ارزانی داشته، فرمان واجب الاذعان عز اصدار یافت که محمد پاشا بیغلو؛ میر میران مرعش همراه پیر حسین بیگ متوجه چمشکزک گردد و اوجاق موروثی او را از تحت تصرف قزلباشیه بیرون آورده، تسلیم او نماید.

محمد پاشا به امتثال امر، مبادرت نموده، متوجه چمشکزک گردید اما پیر حسین بیگ پیش‌دستی نموده، قبل از وصول لشکر محمد پاشا عشایر و قبایل خود را جمع نموده، به‌عزم رزم نور علی خلیفه بر سبیل استعجال متوجه شد. نور علی خلیفه نیز او را استقبال نموده، در موضع تاکر ییلاغیف تلاقی فریقین دست داد.

بعد از مقاتله و مجادلۀ بسیار، شکست بر لشکر قزلباش افتاده و فی الفور کردان، نور علی خلیفه را سر از تن و جان از بدن جدا ساخته، پیر حسین بیگ، گلستان اوطان از خار مغیلان سرخ سر پاک گردانیده، بلا ممانعت و منازعت به حکومت و دارایی آنجا قیام و اقدام نموده، بعد از آن مدت سی سال در حکومت و فراغت اوقات گذرانیده به عالم آخرت انتقال نمود و شانزده پسر در صفحۀ روزگار یادگار گذاشت:

1. خالد بیگ

2. محمدی بیگ

3. رستم بیگ

4. یوسف بیگ

5. پیلتن بیگ

6. کیقباد بیگ

7. بهلول بیگ

8. محسن بیگ

9. یعقوب بیگ

10. فرخشاد بیگ

11. علی بیگ

12. کلابی بیگ

13. کیخسرو بیگ

14. کیکاوس بیگ

15. پرویز بیگ

16. یلمان بیگ

بعد از وفات پدر، برادران گردن به اطاعت یکدیگر ننهادند و مضمون این بیت را ندانسته که:

دولت همه از اتفاق خیزد
بی‌دولتی از نفاق خیزد

جمله در بی‌دولتی اتفاق کرده و روانۀ آستانۀ سلطان سلیمان شده، استدعای محرر ولایت نمودند که قصبۀ چمشکزک و خراج کفره و عادت اغنام آن ولایت مع چند قریه و ناحیه که لیاقت خاصۀ پادشاهی داشته باشد، داخل خواص همایون سازند و سایر ولایت، منقسم به دو سنجاغ و چهارده زعامت و تیمار گردد.

حسب الاستدعای ایشان، نشان مکرمت عنوان سلطانی عز اصدار یافت که به غیر از خواص همایون، چمشکزک منقسم به دو سنجاغ و چهارده زعامت گشته، در تصرف اولاد و احفاد پیر حسین بیگ بوده باشد؛ مشروط بدانکه اگر محلول شود سنجاغ‎ها و زعامت‎ها و تیمارها باز به اولاد و احفاد آن سلسله توجیه شده، به مردم بیگانه ندهند و همچنان اولاد و اولاد ایشان ارادۀ منصب دیگر از ممالک محروسۀ پادشاهی ننمایند.

شعبه اوّل در ذکر امراء مجنکرد: ناحیۀ مجنکرد به‌موجب نشان مکرمت عنوان سلطان سلیمان خان به طریق سنجاق به محمدی بیگ؛ پسر بزرگ پیر حسین بیگ عنایت گشته چون یک سال از ایام حکومت او متمادی شد وفات یافته ازو چهار پسر ماند اما خوردسال بودند و هیچکدام را لیاقت امر حکومت نبود.

بنا بر آن سنجاغ مزبور را از دیوان سلیمانی به برادرش فرخشاد بیگ ارزانی گشت و بعد از چند سال برادران برو حقد و حسد ورزیده، نسبت خیانت مال پادشاهی بدو کردند و این احوال را معروض پایۀ سریر معدلت مصیر سلطانی گردانیده، حسب الفرمان سلطان سلیمان خان به یاسا رسید و ازو خلیل بیگ و حسین بیگ؛ دو پسر ماند و از سنجاغ مجنکرد، زعامتی به طریق مشارکت به پسران داده سنجاغ را به قاسم بیگ؛ برادر سنان پاشای ارناود؛ میر میران ارضروم مفوض گردند و چهار پسر محمدی بیگ را به زعامت و تیمار رعایت کرده، راضی و متسلی گردانیدند.

و بعد از آن رستم بیگ حاکم پرتک به عرض پادشاه سلیمان مکان رسانید که اگر از فرخشاد بیگ افعال قبیحه به ظهور رسید، به قهر و غضب پادشاهی گرفتار گردید. اکنون التماس بنده از درگاه عرش اشتباه پادشاهی آن است که به‌موجب معاهدۀ همایون، اوجاق موروثی را به پیلتن بیگ؛ ولد پیر حسین بیگ عنایت فرموده، به مردم بیگانه ندهد.

حسب الالتماس رستم بیگ سنجاغ مجنکرد بدو ارزانی گشته، در هنگام معاودت مصطفی پاشای سردار از سفر شیروان، پیلتن بیگ رخصت انصراف حاصل کرده متوجه مجنکرد شد و چون به ناحیۀ ترجان رسید نقد جان به قابض ارواح سپرد و ازو علی بیگ و جهانگیر و عثمان و کل احمد بیگ؛ چهار پسر ماند.

سنجاق مجنکرد از جانب مصطفی پاشای سردار به‌موجب نشان عالی‌شأن سلطان مرادخان به پسر بزرگش علی بیگ مرحمت گردید و برادرانش به زعامت و تیمار، رعایت یافته، بدان قناعت کردند و چون علی بیگ چند روز به حکومت و دارایی آنجا قیام نمود ندای «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّک راضِیةً مَرْضِیةً» از ساکنان ملکوت استماع نموده به عالم آخرت انتقال فرمود و ازو حیدر بیگ و الله‌ویردی و پیلتن نام؛ سه پسر ماند.

از دیوان سلطان مراد خان توجیه سنجاق به پسر بزرگش حیدر بیگ مفوض گردید. هنوز تصرف در سنجاغ نکرده، قابض ارواح، دست تسلط او را از شهرستان بدن کوتاه ساخت، ازین جهان بی‌قرار به دارالقرار رحلت نمود و سنجاغ مجنکرد به دستور موعود به برادرش الله‌ویردی بیگ مقرر شد و حالا که تاریخ هجری در روز دوشنبه هجدهم رمضان سنه خمس و الف1005 است سنجاق مجنکرد در تحت تصرف اوست.

شعبۀ دویّم در ذکر حکام پرتک: بعد از فوت پیر حسین بیگ به نوعی که مذکور شد ولایت چمشکزک بدو سنجاق و زعامت چند در میانۀ برادران قسمت شد؛ از آن جمله ناحیۀ پرتک به رستم بیگ پسر دوم پیر حسین بیگ از دیوان سلطان سلیمان خان ارزانی شد.

چون مدتی به طریق عدالت به حکومت آنجا قیام نمود، امارت عالم عقبی را بر منصب جهان فانی ترجیح داده، کوس رحلت فروکوفت و ازو بایسنقر و محمدی و علی؛ سه پسر ماند. به‌موجب وصیت پدر، به حسب ارث و استحقاق بایسنقر بیگ متصدی قلادۀ حکومت گشته، قایم مقام پدر شد و الحق او مردی است به زیور فهم و فراست آراسته و به حلیۀ عقل و کیاست پیراسته، در حفظ و حراست ولایت و ضبط و صیانت عشیرت از امثال و اقران ممتاز و متفرد در امور جهانداری و تدبیر دنیاداری، در میانۀ حکام کردستان بر همگنان سرافراز و از حیثیات جبلی در فن موسیقی از علمی و از عملی پیشتر و راست‌کار و سرحلقۀ عشاق دایره ادوار است و در فنون سخاوت و اقسام فتوت و مروت و شجاعت، یگانۀ اعصار و ثانی حاتم و اسفندیار.

با خورد و بزرگ به طریق مدارا و مواسا سالک و به جمیع ادوات و آلات ظروف و اوانی حکومت مالک بالفعل، مستقلاً به حکومت پرتک و توابع اشتغال می‌نماید، پیشوایی و مقتدایی بنی‌عمان و عشیرت و طوایف چمشکزکیان بدو مخصوص است؛ همگی گردن به اطاعت او نهاده، از سخن و صلاح او تجاوز نمی‌کنند. امید که به دولت عطمی و حکومت کبری به دستور آبا و اجداد عظام موفق باشد.

شعبۀ سیّم در ذکر حکام سقمان: در حالتی که ولایت چمشکزک به استدعای اولاد پیر حسین بیگ، در زمان سلطان سلیمان خان غازی منقسم به دو سنجاغ و چهارده زعامت گشت، ناحیۀ سقمان با قصبۀ چمشکزک داخل خواص همایون پادشاهی شده بود؛ چنانچه سابقاً مذکور شد.

در ثانی الحال کیخسرو بیگ و کیکاوس بیگ و پرویز بیگ؛ پسران پیر حسین بیگ که هر سه از یک مادر متولد شده بودند و از پدر، خوردسال مانده و به جزوی زعامت و تیمار، قانع گشته، چون به سرحد رشد و تمیز رسیدند، برادران به اتفاق به طلب حکومت موروثی به‌عزم آستان‌بوس سلطان روانه شدند.

بود بچۀ شیر چندان زبون
که ناورده چنگال و دندان برون

چون حقیقت احوال خود را به وساطت عظماء وزرا، معروض حاجبان عتبۀ خلافت تزیین و مسموع ساکنان سدۀ جلادت آیین گردانیدند، از مراحم بی‌کرانۀ خسروانه و عواطف بی‌اندازۀ پادشاهانه، ناحیۀ سقمان که داخل خواص همایون شده بود، به دستور سنجاق به کیخسرو بیگ عنایت فرمودند و نشان مرحمت عنوان سلطانی شفقت گشته، برادرانش نیز به زعامت کلی رعایت یافتند و چون مدتی کیخسرو بیگ در آن ناحیه اوقات به عیش و عشرت بگذرانید، تندسوار اجل دو اسبه، تاخت به سر وقت او آورده، سلطان روح قدسی صفاتش را از نواحی کشور بدن اخراج ساخت.

کدام دوحۀ اقبال سر به چرخ کشید
که صرصر اجلش عاقبت ز بیخ نکند

و ازو صالح بیگ و قاسم بیگ و عمر بیگ؛ سه پسر ماند. صالح بیگ به حسب ارث و استحقاق، والی ملک پدر شد و برادرش قاسم بیگ مرد دیوانه‌وش شوریده حال و مجذوب احوال بود، لیاقت منصب نداشت درویشی اختیار کرده در کنج قناعت غنود. اما برادر دیگرش عمر بیگ چندان به حکومت او راضی نشده، خفیة بغض و عداوت برادر در دل گرفته بلکه در صدد قتل او در آمده، منتظر فرصت می‌بود.

عاقبت الامر روزی فرصت یافته به زخم تیغ بی‎دریغ، برادر حقیقی خود را از پای درآورده، متصدی امر حکومت و متکفل شغل امارت شد و بعد از آن اراده کرد که منکوحۀ صالح بیگ را خواستگاری نموده، به حبالۀ نکاح درآورد تا متصرف اموال و اسباب او شود.

این راز را با خاتون در میان نهاده او نیز به ظاهر، طوعاً و کرهاً به این قضیه رضا داده اما ضمناً در مقام بغض و عداوت می‌بود تا به حیله و خدعه و فریب، آن بوالهوس پر شکیب را در انتقام خون شوهر از پای درآورد.

آن شیرزن این مقدمه را با چند نفر از خدمتکاران وفادار و امکداران رازدار صالح بیگ مرحوم در میان نهاده، ایشان نیز به سمع رضا اصغا نموده، قرار بدان دادند که آن جماعت را در روز زفاف مسلح و مکمل در درون خانه نگاه داشته، چون عمر بیگ به خلوت‌خانه درآید، مأموران از کمین‌گاه بیرون آمده، مهم او را فیصل دهند.

چون وعدۀ شب زفاف رسید، موکلان عقوبت در محل موعود متواری شده، چون عمر بیگ با صد گونه آرزو و هوس با باد غرور و نخوت همنفس، داخل حرمسرا شد، موکلان مانند شیر ژیان و هژبر دمان از کمین‌گاه بیرون آمده، برو حواله شدند و فی الفور قالب پر غرور و دماغ پر نفور او را از باد نخوت خالی کرده، دمار از نهادش برآوردند.

و از صالح بیگ، کیخسرو بیگ و محمود بیگ و محمد بیگ؛ سه پسر مانده بود. آن شیرزن به غیرت و ناموس، پسر بزرگ خود کیخسرو بیگ را برداشته، روانۀ آستانه سلطان مراد خان شد و قضایای که برو سانح شده بود، به وسیلۀ عظماء وزرا به موقف عرض حجاب بارگاه عرش اشتباه سلطانی رسانید.

از مراحم بی‌دریغ خسروانه، سنجاق پدر به پسر ارزانی گشته و نشان پادشاهی عنایت شده، مقضی المرام عودت کرد و الحال که تاریخ هجری در سنه خمس و الف1005 است، سنجاق سقمان در تحت تصرف کیخسرو بیگ است بلا ممانعت و مشارکت غیری، به حکومت و دارایی آنجا قیام می‌نماید و احوال سایر اولاد پیر حسین بیگ به نوعی است که در ذیل این قضیه مذکور خواهد شد.

اوّل یوسف بیگ بن پیر حسین بیگ است که در هنگام قسمت ولایت موروثی به انعام هفتاد هزار اقچه، زعامت سرافراز گشته، بعد از وفات چون اولاد ذکور نداشت زعامت او را به مصطفی بیگ و ذوالفقار بیگ و سهراب بن القاص؛ اولاد محمدی بیگ عنایت کردند.

دویم محسن بیگ بن پیر حسین بیگ است. او نیز به هفتاد هزار اقچه، زعامت از ولایت موروثی ممتاز گشته، بعد از فوت او زعامتش بر پنج پسر او؛ ابراهیم و جعفر و شیخ حسن و مراد بیگ و ایبه سلطان در فراخور حال تقسیم شد.

سیم یعقوب بیگ بن پیر حسین بیگ را چهل هزار اقچه، زعامت دادند و بعد از فوت او زعامتش را به پسرانش فرخ و دوندار و بابر بیگ دادند.

چهارم کیقباد بیگ بن پیر حسین بیگ را پنجاه هزار اقچه زعامت دادند از روی شهامت تهور ذاتی که در جبلتش مرکوز بود، قبول نکرده ترک برادران و دیار نموده به جانب یمن رفت و بعد از آنکه در آنجا ازو خدمات شایسته ظهور کرده، به امید حکومت ولایت موروثی به استنبول عودت کرده، در آنجا به جوار رحمت الهی پیوست و ازو حسین بیگ و مسیح و زاهد و اسلام بیگ نام؛ چهار پسر ماند.

پنجم کیکاوس بن پیر حسین بیگ را به اندک زعامت رعایت کردند و بعد از وفات، زعامتش را به منصور بیگ نام پسرش ارزانی داشتند.

ششم پرویز بیگ بن پیر حسین بیگ. بعد از وفات، زعامتش به حیدر بیگ نام پسرش انتقال یافت.

هفتم بهلول بیگ بن پیر حسین بیگ را چهل هزار اقچه، زعامت مقرر شده، بعد از فوت او زعامتش به محمدی بیگ نام پسرش رسید و بعد ازو زعامتش در میانۀ پسرانش؛ الوند و اروج و احمد قسمت گشت.

هشتم کلابی بیگ بن پیر حسین بیگ او را نیز به زعامت چهل هزار اقچه راضی کرده، در هنگام توجه مصطفی پاشای سردار به طرف شیروان در محاربۀ جلدر که با قزلباش واقع شد، با امرا و اعیان اکراد به قتل رسید و زعامتش را به محمد بیگ نام پسرش دادند و چون محمد بیگ فوت کرد زعامت به پسرزاده‌اش؛ علیخان بیگ منتقل گشت.

نهم یلمان بیگ بن پیر حسین بیگ به بیست هزار اقچه، زعامت قایل شده، حق سبحانه و تعالی او را عمر طویل کرامت کرده و حالة التحریر که تاریخ هجری در سنه خمس و الف1005 است در قید حیات است.