من اگر روان نسازم به پیامبری صبارا

مخمس بر شعر حافظ در مدح حسام الملک
لە کتێبی:
اشعار فارسی شیخ رضا
بەرهەمی:
شێخ ڕەزای تاڵەبانی (1831-1910)
 1 خولەک  1499 بینین
من اگر روان نسازم به پیامبری صبارا
به حسام ملک و ملت که ترحمی خدا را
ز مقربان خاقان که شود وسیله مارا
«بملازمان سلطان که رساند این دعارا
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدارا»
من اگر چه بینوایم تو وزیر پادشاهی
من اگر چه در حضیضم تو بر اوج مهر و ماهی
ز میان ما تفاوت ز مه است تا به ماهی
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
من اگر به حکم تقدیر شده روم جایگاهم
به هوای ملک ایران به امید قرب شاهم
شده رومیان ز هر سو چو رقیب سد راهم
«ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی کند سهارا»
تو که آفتاب صبحی قدحت ز نور لبریز
پی ذرەهای ناچیز کرمت وسیله انگیز
سحر رضاناسناوی ئەدەبیی خود را به دهن نواله‌ای ریز
«به خدا که جرعه‌ای ده، تو به حافظ سحر خیز
که به وقت صبحگاهی اثری بود دعا را»