خانه‌ی عاشق نوازی‌ها پیش آباد باد

لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
 1 خولەک  991 بینین
خانه‌ی عاشق نوازی‌ها پیش آباد باد
یار دادی شوخی و بی‌رحمی و بیداد داد
زلف را تا شانه زد دل‌ها برآشفت این چه کرد
کرد صد دل را حزین و یک دل شمشاد شاد
چشم بر تیغند اسیر دامش ای طالع مدد
کایدش از صید خویش این بوالهَوَس صیاد یاد
هرچه از حد بگذرد گردد بلای دین و دل
آه من شاید کند از دست استعداد داد
عمرها شد ما پرستار بت نفس خودیم
این‌چنین عمر تو چون زلف بتان بر باد باد
صورتش را هرکه دید او نقش بر دیوار گشت
یارب این تصویر از کلک چه بِه «بهزاد» زاد
علم عشق از حضرت پروانه محویناسناوی ئەدەبی یاد گیر
بر مدار اصلا مگر از سفره‌ی آزاد زاد