بر سینه‌ی عاشق اثر کینه حرام است

لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
 1 خولەک  1851 بینین
بر سینه‌ی عاشق اثر کینه حرام است
در کیش صفا لکه‌ی آیینه حرام است
در مذهب ما گر همه انوار علوم است
یک نقطه بجز داغ تو در سینه حرام است
با یاد لب تُست اگر فتوی عشق است
جز باده‌کشی در شب آدینه حرام است
یارب تو مرا با تن پر زخم بمیران
بر ژنده ببر، خرقه‌ی بی‌پینه حرام است
باری گل از آن باغ نچیدیم تو گویی
بر بلبل ما همچو ملک چینه حرام است
برداشتن روزی امروز بود شرک
با صد شرفش باده‌ی دیرینه حرام است
نان تو همان است که امروز بخوان است
یاد طرب و عشرت دوشینه حرام است
گفتی که حلال است مرا آینه دیدن
گفتم چوتو درچشم من آیی نه حرام است
محویناسناوی ئەدەبی مپسند آینه از رنگ سیه رو
بر سینه‌ی مرد این اثر کینه حرام است