ای خنده، ز زیر لب جانانه برون آ

لە کتێبی:
اشعار فارسی محوی
بەرهەمی:
مەحوی (1836-1906)
 1 خولەک  1509 بینین
ای خنده، ز زیر لب جانانه برون آ
ای نشئه فزا باده، ز پیمانه برون آ
زان دیده تو ای غمزه‌ی مستانه، برون آ
ای مغبچه، با ناز ز میخانه برون آ
ای جلوه‌ی دلدار، پریوار ز پرده
یک لحظه به کام دل دیوانه برون آ
ای غمزه‌ی مخمور، از این دیده‌ی پر فن
چون مغبچه از میکده، مستانه برون آ
تیر مژه افتاده ز پیکار چو بیکار
ای باز نگه باز تو از لانه برون آ
غلطی به شکر در دهن یار تو عمری است
ای حرف فرومانده به شکرانه برون آ
مدهوش خماریم فتاده به در دیر
بر کف قدح ای شوخ ز میخانه برون آ
محویناسناوی ئەدەبی ز تب شوق تو بگداخت خود ای شمع
امشب به عزاخوانی پروانه برون آ