جواب شکری به هجویه شیخ رضا

لە کتێبی:
شیعرەکانی شوکری فەزڵی
بەرهەمی:
شوکری فەزڵی (1882-1926)
 1 خولەک  951 بینین
به شاخ معنویت ای رضا چو جاموسی
نه ای ناکس تو، لاکن و کسی و معکوسی
ز تاب آتش نظمم شود چو آب، آهن
اگر تو باک نداری ز ننگ و مأیوسی
نگفته‌اند که شاعر شو و ز ننگ مترس
به اتفاق همه خلق حال دیوسی
ز شرم، در لحد اجداد عالیت لرزند
ز بسکه ناخلف و بی حیا و ناموسی
چه هرزگی کنی ای قلتبان سائل‌خو
سخن بسنج که در نزد خویش قاموسی
اگر خروش پرسی بیا در این صحیفه حرب
دوال کیر به کونت زنم تو خود کوسی
زنانه دم بزنی زانکه روسپی طبعی
کنون که محتسبم من کجا روی روسی
محمد پسرت را بگو پدر خوش باش
چرا ز کیر بترسی مگر تو کابوسی
اگر تو نائبی «لسون درّ بدّن»
چرا به فطرت تو در چنگ رستم و طوسی