السلام ای باغ رویت «جنت المأوا» ی من

لە کتێبی:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
وەفایی (1844-1902)
 2 خولەک  534 بینین
در زمستان یک شب در واقعه به حضور مبارک مشرف شدم، در میان جمعی از خلفا ... فرمودند: که عریضه‌ی خودت را که این غزل است به آواز بلند برای من بخوانی. بعد که موسم بهار به حضور مبارک رسیدم، بر طبق واقعه واقع شد در آخر شما را .....دەقی نائاشکرا بکن چنان بدان که خواب است و در همان شب است:
السلام ای باغ رویت «جنت المأواعەرەبی» ی من
السلام ای تار گیسویت شب یلدای من
السلام ای گوشه محراب طاق ابروت
در دو عالم قبله‌ی من، مسجد الاقصای من
السلام ای گشته در دور خط و خال لبت
در سر بازارها سودای من، غوغای من
السلام ای بر گل رویت غزلخوان روز و شب
بلبل خونین دل مسکین دل شیدای من
السلام ای دیدن و خندیدن و رنجیدنت
مرهم من، داغ من، روح فرح بخشای من
السلام ای سرو نورین سایه‌ی جان‌ها ولی
سایه‌ی سرو بلندت ملجأ و مأوای من
السلام ای آن که در جنت سرای لطف و ناز
قامت جان پروری، هم سرو هم طوبای من
السلام ای جرم بخش صد چو من آشفته کار
از تو غیر از جرم بخشی نیست استدعای من
السلام ای بندگان را خواجه‌ی مشکل گشا
بر «وفاییناسناوی ئەدەبی» رحمتی ای سید و مولای من!