خوش همی غلتد به رویش طرّهٔ پر پیچ و تاب
لە کتێبی:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
وەفایی (1844-1902)
1 خولەک
759 بینین
خوش همی غلتد به رویش طرّهٔ پر پیچ و تاب
گر ندیدستی ببین هندو به دوش آفتاب
دوش در خواب من آمد چشم خواب آلود دوست
وین عجب در خواب بودم خواب میدیدم به خواب
شب چو میگریم به یاد رنگ و بوی عارضت
میدهد از خشت بالینم سحر بوی گلاب
چشم شهلای توام آتش به جان افروختند
ترک مست است این مگر کز دل همی جوید کباب
آب چشم و آتش دل بیقرارم کردهاند
چارهای مطرب بگو، ساقی «بده جام شراب»
چشم گریان «وفاییناسناوی ئەدەبی» بین و عکس زلف و رو
سنبل و گلدستهی بربسته از یک قطره آب
با نگاه مطرب و ساقی بر آن عهدم هنوز
بر نخیزم روز محشر جز به آواز رباب