هرگز نرسد سرو به بالای محمد

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  371 بینین
هرگز نرسد سرو به بالای محمد
نرگس نه بدین دیدهٔ شهلای محمد
سنبل نه به زلفین سمن‌سای محمد
كونينعەرەبی برد رشک به سیمای محمد
گر خاص کلیمی شده آن موسی عمران
ور نوح نجات یافته از آفت طوفان
بر عزّ عزیزی چو رسید یوسف کنعان
جاه همه از رتبهٔ والای محمد
پیوسته که بویی دهد آن عنبر سارا
شایستگی دسته گل گلشن اسرا
تزیین صفایی که دهد بادهٔ مینا
از گردن و زلف و رخ زیبای محمد
عشقی که به مجنون رسیده است ز لیلی
بی‌تابی وامق همه دم در غم عذرا
وان شورش یوسف که زد آتش به زلیخا
از عشق لب لعل شکرخای محمد
بر مسند لولاک نمی‌یافته شاهی
بر تارم افلاک نمی‌تافته ماهی
در مزرعهٔ خاک نمی‌رسته گیاهی
خالی بود از نکتهٔ سودای محمد
شد مفخر شمس و قمر نور جبینش
سردفتر آیین همه دین مبینش
بر ختم رسالت بزده مهر نگینش
صلوات بر آن نور تجلای محمد
هر باغی گلی روید و هر گلشن خاری
هر سر هوسی دارد و هر چهره غباری
هر دل املی جوید و هر کس سر کاری
صافیناسناوی ئەدەبی طلبد همت مولای محمد