بی شمع جمال دوست چون پروانه می‌گردم

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  373 بینین
بی شمع جمال دوست چون پروانه می‌گردم
بی گنج وصال اوست در ویرانه می‌گردم
گهی بر درگه میخانه و گه بر در مسجد
دمی شیدا، دمی رسوا، دمی فرزانه می‌گردم
الا ای مدعی عیب مرا در کوه و هامون چیست
چون مرغ وحشیم از آرزوی لانه می‌گردم
به هر جا رو نهم جز درگهت ناید شکیبایی
ازین بهر جمالت دور هر کاشانه می‌گردم
به دریا بار عشقش گر چه خود انداختم لیکن
نه غوّاصم برای گوهر یکدانه می‌گردم
همین جیش غم عشقش سرای عقل ویران ساخت
ز بی جایی درین دنیای دون دیوانه می‌گردم
ز بس که فرقتش صافیناسناوی ئەدەبی جفا داد این دل مسکین
ز شوم بخت محرمهاست من بیگانه می‌گردم