از دل حریق نارم و از دیده غرق آب

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  556 بینین
از دل حریق نارم و از دیده غرق آب
دانم شود سرای شکیبم ازین خراب
رفتم به سوی معبده بهر سماع وعظ
قسمت نمود میکده و نغمهٔ رباب
آرام دل نماند، دل آرام ما کجا است؟
ساقی به یاد دوست بده بادهٔ شراب
جان بر لب آمده ز تمنای وصل یار
آیا بود که بینم و پاسخ کند خطاب؟
کاش آمدی ز راه وفا یار خشمکین
آیا به دل نوازش و یا در سرش عتاب؟
یاران شفای درد دلم جز وصال نیست
زین کشتنم ضرور بود گر کند ثواب
صافیناسناوی ئەدەبی متاب روی خطا از درش بود
روزی ز چهره بهر تو بردارد او نقاب