ساقی به عشق سپرده بادهٔ لعل فام را

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  389 بینین
ساقی به عشق سپرده بادهٔ لعل فام را
تا به کدر در آورم ساده دلان خام را
زانکه نجات می‌دهد می ز حیات هستیم
تا ز روان نیستی عمر بود به کام را
خود ز هوای زهد را خشک شد آب غیرتم
آتش تر در افگنم خرقهٔ زهد نام را
من زروان بر خورم ور به دوام می خورم
کار میسر است اگر شرب بود مدام را
شاهد ما ز صبحدم جرعهٔ از می قدم
خود ز هوای ملک جم داد بیاد جام را
صفحهٔ نور و ظلمتم آتش و آب کرد جمع
داد مقام حیرتم حکمت صبح شام را
صافیناسناوی ئەدەبی اگر چه قاصرم چون همه حال صابرم
کرد قبول خاطرم شاه مکین غلام را