آتش عشق چون زدی بر جگر کباب را

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  732 بینین
آتش عشق چون زدی بر جگر کباب را
زندگی نایدم به دل تا دم مرگ خواب را
خام دلان همدمت آب حیات ننگرند
عاشق شوم بخت بین می شمرد سراب را
خار غمت زمین دل دسته به دسته رویدش
بارش فکر چون درو بسته بسی حباب را
ضبط شکیب کی بود بر دل عاشقان زار
خامهٔ دست جهل چون نقش کشد بر آب را
دفتر جرم هر کسی بر کف دست روز حشر
عاصی عشق بار ما خود نبود کتاب را
حبس زمانه سال و ماه می‌شمرند لیک من
قید حیات آن کسم مرگ بود حساب را
ضعف خیال صافیاناسناوی ئەدەبی نگذرد از طریق زلف
قلعهٔ حسن کی دهد راه ز پیچ و تاب را