گریه به حال دل کند مردم دیده‌های من

Li pirtûka:
Diwan-e Safi
Berhema:
Safî Hîranî (1873-1942)
 1 Xulek  408 Dîtin
گریه به حال دل کند مردم دیده‌های من
زانکه طبیب ننگرد علت بی دوای من
سود نداد شیونم پیش نگار سنگدل
هیچ به گوش نایدش این همه آی و وای من
آتش ما جهان گرفت در دل وی اثر نکرد
رحم نکرد یک دمی بر همه ناله‌های من
شکوه به نزد کی کنم حاکم دادخواه اوست
نیست جز او تصرفی غیر در این سرای من
آینهٔ سکندری پرتو روی یار ماست
جلوهٔ او صفا دهد جام جهان‌نمای من
گشته خیال عارضش نعمت جاودان مرا
ورنه دوام کی کند دولت بی بقای من؟
دوست مگیر صافیاNasnava edebî خلق جهان دون را
خواهی که یار باوفا نیست بجز خدای من