بجز دانا نمی فهمد چه فکر از شهرتم آید

از کتاب:
دیوانی عاسی
اثر:
ملا مصطفی عاصی (1885-1975)
 1 دقیقه  424 مشاهده
بجز دانا نمی فهمد چە فکر از شهرتم آید
بجز بینا نمی بیند چە ذوق از غربتم آید
کە تا تاج سر موراست کلاە غوث گیلانی
همانا اشک گریانم بدور مقلتم آید
بنای شهر غزنینت کە تا باشد سر محمود
ایاز شادیم رفت و کە رمز از حسرتم آید
سر مهدی کە تا بینم بزیری پای مرغ عشق
خیال راحتم نبود چە فکر از شوکتم آید
رقیبت چون هزار است و غلامش چل بود عاصیتخلص
خیالت گر بود شادی چە شوق از دولتم آید