دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز
از کتاب:
دیوان مولانا خالد
اثر:
مولانا خالد (1779-1828)
1 دقیقه
760 مشاهده
دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز
لاله وش شد جگر، از داغ گل اندامی باز
داده ام جان به خیال لب شور انگیزی
دل ربوده ز کفم شیفته بادامی باز
شکرین خنده بتی برده به غارت دینم
کرده در رهگذر هر نگهی دامی باز
هر دم از بهر خدا، باد صبا از سر لطف
برسانش ز من دلشده پیغامی باز
دهد آیا دگرم دست ز مسعودی بخت؟
که برآید ز لب لعل توام کامی باز
وز پس محنت دوری بنشینیم بهم
کنم از درد جدایی گله هنگامی باز
خالدتخلص ار خون خوردم نرگس جادوش چه غم؟
لعل میگون ویم می کند اکرامی باز