به معمار غمت نو ساختم ویرانه خود را
از کتاب:
دیوان مولانا خالد
اثر:
مولانا خالد (1779-1828)
1 دقیقه
938 مشاهده
به معمار غمت نو ساختم ویرانه خود را
به یادت کعبه کردم عاقبت بتخانه خود را
فرو ماندند اطبای جهان از چاره ام آخر
به دردی یافتم درمان، دل دیوانه خود را
ز سودایت چنان بد نام گشتم در همه عالم
به گوش خود شنیدم هر طرف افسانه خود را
به گرد شمع رویت بس که گشتم ماندم از پرواز
سرت گردم چه زیبا سوختی پروانه خود را
ادیب من جلیس من شود در حلقه رندان
به گوشش گر رسانم ناله مستانه خود را
در اقلیم محبت از خرابیهاست معموری
به سیل اشک باید کند اساس خانه خود را
سراپا نعمتم با این همه درماندگی خالدتخلص
نمی دانم چسان آرم بجا شکرانه خود را