بر دل و بر دیده گفتم: هر کجا خواهی بیا

From the Book:
Diwan-e Wefayî
By:
Wafayi (1844-1902)
 1 minutes  617 views
بر دل و بر دیده گفتم: هر کجا خواهی بیا
گفت: آخر روشن است این، هر کجا جای من است
گفتمش: برخاستی شوری عجب در ما زدی!
در قیامت، گفت: این هم شور از پای من است
کس نمی‌داند به جز دلداده‌ی آن زلف و خال
آن چه از داغ تو در سر هویدای من است
گر چه هستم پر خطا دارم امید مغفرت
صد هزاران جرم بخشد آن که مولای من است
من چه گویم شرح حال خود «وفاییPen name» پیش دوست
زان که داند هرچه در رنگ و هیولای من است