در ذکر امراء پازوکی

لە کتێبی:
شرفنامه
بەرهەمی:
شەرەف خان بەدلیسی (1543-1603)
 9 خولەک  627 بینین

به روایت اشهر و به اتفاق اهل خبر، اصل امراء پازوکی از میانۀ عشیرت سویدی بر آمده است و برخی از نقلۀ متقدمین، ایشان را از جملۀ اکراد ایران عد می‌کنند. به هر تقدیر در زمان سلاطین تراکمه و قزلباشیه به حکومت کیفی و ارجیش و عدلجواز و الشکرد مبادرت نموده‌اند و عشایر پازوکی اکثر چاروا دارند اما مذهب معین ندارند و در امر معروف و نهی منکر چندان تقید نمی‌نمایند و امراء ایشان دو فرقه‌اند؛ خالد بیگلو و شکر بیگلو. اوّل کسی که از ایشان امارت نموده و بین الناس مشهور است حسین علی بیگ است و دو پسر داشت؛ شهسوار بیگ و شکر بیگ.

شهسوار بیگ بن حسین علی بیگ بعد از انهدام سلسلۀ آق قوینلو ملازمت امیر شرف حاکم بدلیس اختیار کرده، پسرش خالد بیگ به ملازمت شاه اسماعیل صفوی مبادرت نمود. در یکی از معارک ازو آثار مردانگی و علامت فرزانگی به ظهور آمده، حتی یک دست او از مفاصل جدا گشته، شاه اسماعیل دستی از طلا ساخته به جای دستش نصب کرده، موسوم به چولاق خالد گردانید و از آن روز در صدد تربیت او شده، الکای خنس و ملاد کرد و ناحیۀ اوحکان موش را به طریق افراز الحاق کرده، به دستور امارت به خالد بیگ و برادرانش ارزانی داشت و بی‌شایبۀ تکلف، خالد بیگ مرد متهور قهار بود. به واسطۀ کثرت جاه، غرور بیگاه پیدا کرده، در یک روز نه نفر از امراء اکراد و تراکمه که به نزد او آمده بودند به قتل آورد و دعوی سلطنت کرده، خطبه و سکه به نام خود کرد.

آخرالامر از قزلباش روگردان شده، اطاعت آستانۀ سلطان سلیم خان نمود و در آن محل نیز پای از جادۀ ادب بیرون نهاده در هنگام مراجعت از فتح چالدران حسب الفرمان قضا جریان، به یاسا رسید و ازو اویس بیگ و ولد بیگ؛ دو پسر و سه برادر؛ رستم بیگ و قباد بیگ و محمد بیگ ماند و در محلی که ناحیۀ اوحکان موش به طریق امارت در تصرف رستم بیگ برادر خالد بیگ بود در محاربۀ شرف خان؛ حاکم بدلیس و عشیرت روزکی در اوحکان با جمعی از مردم پازوکی به قتل رسید؛ چنانچه تفصیل او در ذکر امیر شرف بعد ازین ایراد خواهد یافت.

و از قباد بیگ نام؛ برادرش اولاد ذکور نماند و از محمد نام؛ برادرش امیر اصلان بیگ نام پسری مانده بود، در زمان شاه طهماسب در سلک قورچیان عظام منخرط بود. اویس بیگ بن خالد بیگ بعد از قتل پدرش پشت بر ولایت روم کرده به ملازمت شاه طهماسب آمده، شاه طهماسب امارت عدلجواز را بدو ارزانی داشت و چون سه سال بدین وتیره گذشت به واسطۀ نزاعی که به موسی سلطان والی تبریز پیدا کرد موسی سلطان قصد او کرده، فرار نموده به جانب روم رفته در کیفی توطن کرد.

چون این خبر در استنبول به مسامع جلال سلطان سلیمان خان رسید فرمان قضا مضا به نفاذ پیوست که درزی داود با اولاد و اتباع او را به قتل آورده، سرهای ایشان را به آستانۀ اقبال آشیانه فرستد. حسب الفرمان درزی داود در کیفی، اویس بیگ را با برادرش؛ ولد بیگ نام و پسرانش؛ خالد بیگ و الوند بیگ به قتل آورد و دو پسر خوردسال او قلیج بیگ و ذوالفقار بیگ مانده، التجا به احمد بیگ زرقی حاکم عتاق بردند و احمد بیگ ایشان را در ظل حمایت خود جا داده، احوال ایشان را به سدۀ سنیۀ سعادت مدار پادشاهی عرض کرده، وظیفه به جهت ایشان معین نموده چون به حد بلوغ و تمیز رسیدند با اقربا و اقوام خود فرار کرده به خدمت شاه طهماسب رفتند.

قلیج بیگ بن اویس بیگ چون به ملازمت شاه طهماسب رسید الکاء زکم من اعمال کنجه اران و امارت پازوکی بدو مفوض فرمود. چون مدت نه سال از ایام امارت او متمادی شد در هنگام مراجعت رایت شاهی از سفر گرجستان به اجل موعود فوت شد و ازو اویس بیگ نام؛ پسر خوردسال ماند. ذوالفقار بن اویس بیگ بعد از فوت برادرش امارت پازوکی بدو مفوض گشته، شاه طهماسب در مقام تربیت او شد اما زمان حیاتش چون موسم گل و لاله چندان بقایی نداشت و به‌زودی (اوراق) نخل حیاتش از تند باد اجل به خاک نامرادی ریخت.

مرد آن به که دیر یابد کام
کز تمامی‌ست کار عمر تمام
لعل دیر آمدست دیر بقاست
لاله زود آمد و سبک برخاست

چون اولاد ذکور نداشت امارت پازوکی به برادرزاده‌اش اویس بیگ مفوض شد و لله کی او را به یادگار بیگ مقرر داشتند. والدۀ اویس بیگ از یادگار بیگ توهمی پیدا کرد که مبادا قصد پسرش کنند، ترک امارت نموده، پسر خود را برداشته در قزوین به درگاه شاه طهماسب آمد.

یادگار بیگ بن منصور بن زینل بن شکر بن حسین علی بیگ چون والدۀ اویس بیگ، پسر خود را از امارت پازوکی خلع کرد، جماعت ایشان به استصواب (اعیان) امارت پازوکی با الکای الشکرد به‌موجب منشور شاهی به یادگار بیگ عنایت گشت. چون او مرد ابدال‌وش قلندرمنش بود اکثر اوقات اختلاط با طایفۀ ابدالان و بی‌قیدان می‌نمود. در امور شرعیه چندان تقید نمی‌فرمود. ازین جهت در نظر اهل بینش، مطرود و مردود بود و فی نفس الامر مرد شجاعت شعار سخاوت آثار بود. در زمان او عشیرت پازوکی غنی و مالدار گشته، قریب دو هزار خانه‌وار از طوایف اکراد بر سر او جمع شده، قرا و مزارع الشکرد را عمارت و آبادان ساخته، جمله دعوی پازوکیگری کردند. چون مدت پانزده سال از ایام امارتش متمادی شد بدان جهان انتقال فرمود.

نیاز بیگ بن یادگار بیگ بعد از فوت پدر به‌موجب حکم شاه طهماسب امارت پازوکی و الشکرد بدو عنایت شد او نیز در بدعت، سنت پدر را مرعی داشته، بلکه اضعاف مضاعف او عمل نمود. آخر به واسطۀ تشنیع و سرزنش، امرا و حکام سرحد روم به شاه طهماسب به طریق کنایه پیغام فرستادند که اگر سلوک و آداب قزلباش بدین عنوان است که طوایف پازوکی و خنسلو و چمشکزک و غیره به فعل می‌آورند اطلاق اسم مسلمانی بریشان روا نیست.

شاه طهماسب مقصود بیگ خنسلو و سایر امراء آن سرحد را معزول نمود بلکه جمعی خنسلو را به قتل آورده، مقصود بیگ را در قلعۀ الموت محبوس کرد و نیاز بیگ را از امارت معزول ساخته، امارت را به اویس بیگ الملقب به قلیج بیگ ارزانی داشت و تا زمانی که شاه طهماسب در قید حیات بود نیاز بیگ همچنان معزول می‌گشت و بعد از فوت شاه طهماسب پازوکی را شاه سلطان محمد دو فرقه کرد؛ آنچه شکر بیگیان بود به نیاز بیگ داده، مابقی به نزد قلیج بیگ رفتند.

نیاز بیگ تابع امیر خان شد و آنچه خالد بیگیان بودند بر سر قلیج بیگ جمع شده، تابع تقماق گشته، الکای الشکرد را دو حصه کردند و از نیاز بیگ درین سر حد آثار مردانگی به ظهور آمده، آخر در هنگام توجه امیر خان به‌عزم محاربۀ لله پاشا و شکست لشکر امیر خان در شیروان در کنار رودخانۀ قنع در آب کر غریق بحر فنا شد.

اویس بیگ المشهور به قلیج بیگ سابقاً اشعاری بدان رفت که اویس بیگ را والده‌اش از بیم آنکه یادگار بیگ به واسطۀ طمع امارت پازوکی، قصد حیات او کند از امارت خلع کرده به قزوین آورد. شاه طهماسب قریب بیست سال او را در سلک قورچیان عظام منخرط گردانیده، در قزوین نشو و نما یافت. به قدر به کسب قابلیت و زباندانی و ادراک سخن کوشیده، بین الاقران ممتاز شد و چون نیاز بیگ به واسطۀ قباحت از امارت معزول شد، امارت پازوکی و الکای الشکرد بدو ارزانی شده، چند سال در الشکرد کماینبغی از عهدۀ امارت و ضبط و صیانت پازوکی بیرون آمده، قاعدۀ رفض و الحاد که در میانۀ آن قوم راسخ گشته بود، برطرف ساخته، شعایر اسلام ظاهر گردانید. حسب الامکان در رواج شریعت غرا و رونق ملت بیضا سعی بلیغ نمود.

بعد از شاه طهماسب که نقض در عهد و میثاق پادشاهان شده، الشکرد حکم اوّل پیدا کرده، از بایرات قدیم چون دیار لوط و عاد شد، احشامات و الوسات آنجا به مضمون «کانهم حمر مستنفرة فرت من قسورة» به اطراف و جوانب پراکنده شده، آثار خرابی به ظهور آمد. امارت پازوکی به حسن تدبیر امیر خان دو حصه شده، مواجب قلیج بیگ را از حوالی نخجوان تعیین کرده، با تقماق خان در جخر سعد به سر می‌برد و ازو در آن حدود انواع خدمات مبروره به حیز ظهور رسید.

و در تاریخ سنه ثلث و تسعین و تسعمایه= که عثمان پاشا متوجه تسخیر تبریز شد در روزی که اوردوی کیهان پوی اسلام در سر حرامی بلاغی نزول اجلال فرمود، تقماق خان و علی قلی خان فیج اوغلی و اسمی خان شاملو و سایر اعیان قزلباشیه در ابنه نام محل با سنان پاشا جیغال اوغلی که قراول و پیشرو عساکر نصرت مآثر (بود) دوچار یکدیگر گشته، از طرفین تلاطم امواج بحر فنا سر به عیوق کشید.

در آن معارک، قلیج بیگ غریق دریای بلا شده، قوچی بیگ ولد شاه قلی بلیلان پنیانشی سر از تن او جدا کرده به نظر عثمان پاشا آورده، به نوازشات خسروانه سرافراز شد و ازو امام قلی بیگ نام؛ پسری مانده، در اوایل، ملازمت امراء قزلباشیه خصوصاً ذوالفقار خان قرامانلوی؛ حاکم اردبیل نموده، آخر شاه عباس او را به منصب قورچیگری سرافراز گردانید و فرقه ازیشان به اتفاق امراء دنبلی از نخجوان به اطاعت آستانۀ پادشاهی آمده، امارت آن طایفه، به ابراهیم بیگ اوقحی اوغلی نام؛ شخصی (با ناحیه) از نواحی الشکرد از طرف فرهاد پاشای سردار تفویض گشته بعد از دو سال معزول شد.