در ذکر امراء میافارقین

لە کتێبی:
شرفنامه
بەرهەمی:
شەرەف خان بەدلیسی (1543-1603)
 4 خولەک  980 بینین

نسب امراء میافارقین نیز به امیر شیخ احمد بن (؟) امیر عزالدین می‌رسد و با امراء قلب بنی‌عمانند. اول کسی که ازین طبقه به امارت رسید بهلول بیگ بن الوند بن امیر شیخ احمد است که فی نفس الامر مرد شجاعت آثار سخاوت دثار بود.

در اوایل حال به اتفاق برادرش عمر شاه بیگ ملازمت اسکندر پاشای میر میران دیاربکر اختیار کرده، چون اسکندر پاشا به‌عزم تسخیر جوازر حسب الفرمان قضا جریان مأمور شد، قلعه در آنجا بنا کرده موسوم به اسکندریه گردانید، حفظ و حراست و ضبط و صیانت آن را در عهدۀ بهلول بیگ نموده، به طریق سنجاغ بدو ارزانی داشت و در آن وادی چون ازو خدمات پسندیده به ظهور آمد به استدعای آنکه حصه از ولایت موروثی از دیوان خاقانی بدو عنایت شود از میر میران دیاربکر و امراء کردستان عرضی چند گرفته، روانۀ آستانۀ همای آشیانه و بارگاه خسروانۀ سلطان سلیم خان شد و از عواطف بی دریغ پادشاهانه، ناحیۀ میافارقین مع توابع و لواحق به دستور اقطاع تملیکی از حکومت قلب تفریق گشته بدو ارزانی شد و حکم همایون عز اصدار یافت که مقطوع طایفۀ بسیان و بوجیان و زیلان که در زمان شاه ولد بیگ به خواص همایون مقید شده بود در عهدۀ بهلول بیگ نمودند که سال به سال جمع کرده، به خزینۀ دیاربکر ادا نماید.

چون چند سال بدین عنوان گذشت و متعاقب یکدیگر، سفر دیار اعجام واقع شد طوایف سلیمانی از تعدی و عدوان حاکمان، ترک اوطان نموده به ولایتی که از قزلباش مفتوح شده بود رفته، به شرط آنکه به حفظ و حراست آنجا قیام نمایند، مناصب کلی از زعامت والای بیکی و سنجاق بدیشان مفوض گشته.

چون عنان تمالک طوایف مزبوره از قبضۀ تماسک بهلول بیگ بیرون رفت عشایر و قبایل آغاز سرکشی کرده در ادای مقطوعات و سایر رسومات مسامحه و مساهله کردند؛ چنانچه شخصی از بسیان، شهسوار نام؛ میر لوای قلعۀ بایزید من اعمال ایروان گشته، موازی هزار خانه‌وار از طایفۀ سلیمانی و سایر طوایف اکراد در سر رأیت خود جمع ساخته در ادای مال پادشاهی عناد و مخالفت کردند.

بهلول بیگ حسب الحکم به جهت تحصیل اموال بیت المال و بازگردانیدن الوسات و احشامات خود به میافارقین متوجه آنجا شد و در میانۀ او و شهسوار بیگ محاربه و مجادله واقع شده، بهلول بیگ در آن معرکه به عز شهادت فایز شد و ازو امیر خان و عمر بیگ و محمود بیگ و محمد و عثمان؛ پنج پسر ماند.

امیر خان بیگ بن بهلول بیگ بعد از قتل پدرش قایم مقام او شد. چون چند سال از ایام حکومت او گذشت به واسطۀ افعال و اعمال شنیعه که از عشایر و اقوام او در اطراف و جوانب صادر شده، چنانچه مردم عالم از جور و بیداد ایشان به جان آمده، به رسم دادخواهی به درگاه پادشاه عدالت پناه رفته، حکم قتل امیر خان و طایفۀ بسیان و بوجیان و سایر مردم اهل شناعت از توابع ایشان به نام محمد پاشای میر میران آمده، آوردند.

محمد پاشا امیر خان بیگ را در دیوان «آمد» حاضر گردانیده، حسب الحکم به قتل آورد. عمر بیگ بن بهلول بعد از قتل برادرش امارت میافارقین بدو عنایت گشت اما از عهدۀ امر ریاست و ضبط و صیانت بیرون نیامده، در تحصیل مال مقطوع و ادای حقوق پادشاهی که هر ساله چهار خروار زر به خزینۀ دیاربکر تسلیم می‌بایست کرد، عاجز آمد. بنابرین از دیوان پادشاه جم‌جاه دولت پناه؛ سلطان محمد خان، امارت طوایف اکراد و میافارقین به ابراهیم بیگ اقساق بن جهانگیر بیگ به موجب عرض میر میران آمد و دفتردار آنجا مفوض شد.

در اوایل التجا به حاکم بدلیس برده، در ناحیۀ موش ساکن شده، حسب الامکان در تحصیل مقطوعات اقدام نموده، چندان چیزی حاصل نکرد. رنود و اوباش بسیار بر سر رایت خود جمع ساخته، دست تطاول به مال رعایای موش و خنس و ملازکرد، دراز کرده، آخر آغاز قطاع الطریقی و راهزنی کرده، در میانۀ حزو و بطمان چند دفعه از طوایف مترددین و کاروان را نهب و غارت کرده، چند نفر از مسلمانان به قتل آورد.

علی بیگ؛ میر لوای خنس و محمد بیگ؛ حاکم حزو، تاخت بر سر او برده و بعضی از رفیقان و مردمان او را با برادرزاده‌اش به قتل آورده، اموال و اسباب ایشان را نهب و یغما کردند. خود به هزار فلاکت هر دفعه سر خود را خلاص کرده، اگرچه نام امارت دارد اما وصفش به حرامان و دزدان دارد و یکجا قرار نمی‌تواند کرد.