اصول در شعر هجائی کردی
در اشعار هجائی کردی اعم از ده هجائی یا هشت هجائی یا نواع دیگر آن که در «بیتها» وجود دارد و تحت تأثیر عروض عربی قرار نگرفته است نظیر بیشتر اشعار پهلوی و ترانههای عامیانه زبان فارسی شماره هجاها بیش از همه دخالت دارد و بلندی و کوتاهی آخرین هجا و اتحاد حروف روی در قافیه نیز همیشه مراعات میشود. ولی اگر بخواهیم آنها را با عروض عربی بسنجیم و بر افاعیل عروضی تطبیق کنیم ممکن است شعری در یک مصراع با هجای بلند و در مصراع دیگر با هجای کوتاه آغاز شود و عیناً به همان نتیجه میرسیم که شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم بدان رسیده است چنانکه گوید:
«... و اهل همدان و زنگان را در نظم این نوع از شعر دو غلط صریح افتاده است یکی آنک این هر دو بحر را در هم میآمیزند و در فهلویات مصراعی بر مفاعلین مفاعلین فعولن کی محذوف بحر هز جست و مصراعی بر فاع لاتن مفاعیلن فعولن کی مخدوف بحر مشاکلست به هم میگویند چنانک در بحر مشاکل بیان کنیم، و به سبب آنک هر دو بحر در دو جزو آخر موافق و متضمناند و اختلاف ساکن و متحرک آن در آغاز جزو افتاده است برخلاف اجزاء آن شعور نمییابند و دیگر آنک چون این غلط در خاطر ایشان متمکن شد وطبع ایشان با تبدیل و تد مجموع مفاعیلن بوتد مفروق فاعلاتن انس گرفت ساکنی بروتد مفروق بیفزودند و فاع لاتن را فاعی لاتن کردند یا مفاعیلن را مافاعیلن کردند و مفعولاتن بجای آن بنهادند و مصراعی از این نوع بر مفاعیلن مفاعیلن [فعولن] میگویند و مصراعی بر مفعولاتن مفاعیلن فعولن...»
و در جای دیگر گوید (صفحه ۱۲۸):
«... و باعث کلی و داعیه اصلی بر نظم این [وزن ثقیل] و بحر مستحدث در سلک اوزان قدیم و بحور مشهور آن بود کی کافه اهل عراق را از عالم و عامی و شریف و وضیع بانشاد و انشاء ابیات فهلوی مشعوف یافتم و باصغاء و استماع ملحونات آن مولع دیدم بل کی هیچ لحن لطیف و تألیف شریف از طرق اقوال عربی و اغزال دری و ترانههای معجز ودستانهاء مهیج اعطاف ایشان را (چنان) در نمیجنبانید و دل و طبع ایشان را چنان در اهتراز نمیآورد کی
و اگر چه بیشتر فهلویات به معانی غریب آراسته است و به نغمات مرق مطرب بیراسته به واسطهی این بحر کی در میان خلق شهرتی ندارد و دو جزو آن به بحر هزج میماند اغلب مقطعات آن مختلف الترکیب مختل الاجزاء میافتد و بدین سبب از منهج صواب و جادهی مستقیم منحرف میشود چی بیشتر «شعراء» بحر هزج و بحر مشاکل را در هم میآمیزند و مصراعی ازین [و مصراعی از آن] بر هم میبندند.
... خواستم با جماعت فضلاء و طایفه شعراء کی تا این غایت از راه غفلت یا از سر فراغت بر اختلاف ترکیب گفتهای خود وقوف نیافتهاند و بدان سبب کی غلط آن در اول جزو صدر میافتد وجه اختلال آن معلوم نکرده همچنانک میدانند کی وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن هزج مسدس محذوف است بدانند کی وزن فاع لاتن مفاعیلن فعولن مشاکل محذوفست و به هیچ سبیل دو بحر را در یکدیگر نشاید آمیخت و بر دو وزن مختلف شعر نشاید گفت و فیما بعد فهلویات مختلف ترکیب مختلف ارکان نگویند و این عیب فظیع را به شعر خویش راه ندهند و بندار رازی را در بعضی قصاید و مقطعات همین اختلاف افتاده است... والعجب کی در اشعار پارسی هیچ کس را این غلط نیفتاده است و نظامی و فخری کی خسرو و شیرین و ویس و رامین برین وزن به نظم آوردهاند (هیج جایگاه فاعلاتن بجای مفاعیلن نیاوردهاند) و اگر کسی گوید:
هر کس که ادنی طبعی دارد بداند که کی مصراع دوم این شعر بر وزن مصراع اول نیست و همانا بندار درین باب مقلد بوده است نه مستبد و متیقل بوده است نه مستقل و کیف ماکان چون در خطا و غلط این خلط هیچ شک و شبهت نیست و تجویز و تصحیح این اختلاف ترکیب را هیچ وجه و محمل نه [باطل] تباعت را نشاید و بمبطل اقتدا درست نیاید و اهل همدان و زنگان چون برین هر دو بحر فهلویات فراوان گفتهاند اگر برسبیل سهو در بعضی از آن خلطی کنند و بسبب مشابهت بیشتر اجزاء آن به یکدیگر اگر در اول مصراع و تدی مجموع به وتدی مفروق بدل کنند یا ساکنی بر وتد مفرق فاعلاتن زیادت کنند و مفعولاتن به جای آن بنهند بافظاعت این خطا و شفاعت این غلط معذور تراز بندار باشد کی زبان او بلغت دری نزدیکتر از فهلوی است.»
از اشارهای که شمس قیس رازی نسبت به تمایل اهل عراق به سرودن فهلویات نمودهاست معلوم میشود که اشعار هجائی در زمان وی بسیار مشهور و متداول بوده است ولی اعتراض وی نسبت به گویندگان این نوع فهلویات و سنجش فهلویات با عروض عربی و در نتیجه نسبت سهو و خطا دادن به گویندگان آنها هیچگاه وارد و صحیح نمیباشد.