روبم به دیده سجده‌کنان خاک راه را

والی زورا
لە کتێبی:
اشعار فارسی شیخ رضا
بەرهەمی:
شێخ ڕەزای تاڵەبانی (1831-1910)
 2 خولەک  2483 بینین
روبم به دیده سجده‌کنان خاک راه را
شکرانه‌ی قدوم ولایت پناه را
ای والی ولایت زورا، خوش آمدی
بر زن به جای برمکیان بارگاه را
رسم فرنگیان کله از سر فگندن است
تعظیم چون کنند خداوند جاه را
من اکتفا به شیوه‌ی ایشان نمی‌کنم
هم سر به پایت افگنم و هم کلاه را
اقلیم بابل از قدمت یافت رونقی
کز ابر نوبهار درخت و گیاه را
ازیمن مقدمت چه عجب گر رها شود
هاروت بابلی که اسیر است چاه را
عزمت خط نفاق ز لوح عراق شست
چون سیل تو از دل مجرم گناه را
نقش است بر صحیفه‌ی رأیت رموز غیب
حاجت به گفتگو نبود دادخواه را
آسوده آنچنان به وجود تو مملکت
کز دل به لب هوای سفر نیست راه را
از بیم صولت تو کمان ابروان بدل
از دیده افگنند خدنگ نگاه را
فرخ رخا، خجسته پیا، والیا، یکی
بشنو ز من شکایت بخت سیاه را
میراث مانده از پدرم کهنه تکیه‌ای
چون عمر نوح دید بسی سال و ماه را
آنجا ز سالکان طریقت جماعتی
گسترده بر زمین عبادت جباه را
شیخ و مرید دست بر آورده‌ی دعا
یا رب دوام عمر بده پادشاه را
شاید شود به وجه توجه معیشتی
آینده و رونده‌ی آن خانقاه را
ای مظهر مجید، رضا را توجهی
تحصیل چو فرضست رضای الاه را
یا رب همیشه مظهر نور خدا شوی
تا اقتباس نور ز مهر است ماه را