هرچه کردم پادشاها عذر آرم چار نیست
لە کتێبی:
دیوانی عاسی
بەرهەمی:
مەلا مستەفای عاسی (1885-1975)
1 خولەک
688 بینین
هرچە کردم پادشاها عذر آرم چار نیست
وز دری پر عفوی شاهی جان و دل انکار نیست
وصل را در خواب دیدن مایە دنیاست و دین
ای کە از اوصاف خوبت طاقتم اقرار نیست
چشم بیمارم همیشە سرمە وصلت امید
تا کە از خوابت ببینم دیگرم افکار نیست
گر تو امشب باز آی بر سر بالین ما
دولت عقبا نخواهم با جنانم کار نیست
گر چە لایق نیست ما را دیدن زیبای تو
درد بی درمان نباشد پای گل بر خار نیست
بر در رضوان کویت این غلام بی نوا
انتظار خوان لطف است ریزە خواری عار نیست
رحم کن بر حال عاصیناسناوی ئەدەبی سر ببالین چون کند
وصل تو دارد امید و دعویش اغیار نیست