ای صفابخش جان نسیم صبا
لە کتێبی:
دیوان وفایی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
وەفایی (1844-1902)
2 خولەک
903 بینین
ای صفابخش جان نسیم صبا
حرکات تو جمله روح افزا
بگذری چون به شهر بی خبران
به وفایی رسان سلام مرا
کای تبهکار دامن آلوده
کای سیهنامهی هزار خطا
چند با زلف و روی مغ بچگان
چند مخمور و مست صبح و مسا
چند از کار خویش غافل و مست
با خدا باش یک زمان به خود آ
شد جوانی، گذشت وقت طرب
پیر گشتی به کنج میکدهها
خرقهی زهد و سبحهی تقوی
دام مکرند از پی دنیا
حقه بازی به کار ما ناید
خرقه بازی است پیشهی زهدا
نتوان شد به خرقه، «خرقانی»
پاک آیینه شو ز زنگ هوا
کفر محض است در طریقت عشق
بر بیاض خیال حرف ایا
با دل دردناک و دیدهی تر
با لب خشک و رنگ زرد درآ
چشم خود را بکن تو چشمهی خون
رستخیزی به هم رسان ز دعا
یا رب یا رب به سوز سینهی پاک
یارب یارب به صدق اهل صفا
یارب یارب به آه شب خیزان
یا رب یا رب به گریهی صلحا
به مه و برج و قاب قوسینت
به شهنشاه افسر لولا
«قلم عفو بر گناهم کش»
عاصیم زرد روی و روی سیا
یا رب یا رب سگم خطاکار
زار، شرمنده ام، به جرم، خطا
یارب یارب افتاده از راهم
دستگیرم ز لطف و راه نما
یکدل از هم گسل علایق روح
یکسر از دل فکن غم دو سرا
در خربات شو به آب مغان
لوح دل پاک کن ز ماسوا
دست در گردن صراحی زن
روی بر خاک پای جام بسا
جرعه ای بر دل «وفاییناسناوی ئەدەبی» ریز
گره از کار بسته اش بگشا
باز شهباز باش سدره نشین
بگسل این رشته و علایقها
جنبشی آر تا ریاض بهشت
باز شو نکته سنج و نغمه سرا
عشق جو عشق باز عشق طلب
عشق ورزند عاشقان خدا
ساقی ای مظهر تجلی و نور
ای همه جلوهی تو عیش و سرور
مستم و رند و دامن آلوده
شست و شویم بکن به آب طهور