ای صبا ای قاصد عشاق زار
لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
1 خولەک
511 بینین
ای صبا ای قاصد عشاق زار
بهر من رو کن به سوی آن نگار
چون رسیدی خاک درگاهش ببوس
حال مفتونم به پیشش عرض دار
تا به کی از دوریش نالان شوم؟
وز فراقش گریه باشم زار زار
طاقت بار غریبی نیستم
کی تواند گاهی زیری کوهسار؟
چیستم تا رو بگرداند ز من
در حضور شاه گدا کی اعتبار؟
مرد را چون زنده داری از دمی
معجزهی عیسی بر او بسته قرار
خاک راهش كحل مازاغ البصرعەرەبی
گرد پایش نور چشم اشکبار
خال هندو عطر گیسو ماهرو
مشک خط شمشاد قد شیرین نگار
ماه تابان شاه خوبان جهان
سرو بستان غنچهٔ صبح بهار
ابرو و مژگان و دو چشم و زلف و رو
شیر و تیر و کوکب و لیل و نهار
عاشقان داغیست چون همتاش نیست
نو گل باغست اصلا نیست خار
کاش روزی دامن افتادی بدست
تا نماندی بر دلم از غم غبار
صافیناسناوی ئەدەبی بس امید میباشد به دوست
زانکه او دارد گناه بیشمار