کافر عشقیم و اسلامی مرا در کار نیست

لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
 1 خولەک  369 بینین
کافر عشقیم و اسلامی مرا در کار نیست
مست و می خواریم و باک از شحنهٔ بازار نیست
ساکن دیر مغانیم جامهٔ تقوی چه سود؟
این مسلمانی عبارت از سر و دستار نیست
نور ایمان در میان کفر میگردد عیان
ما چنین دانیم و باک از زاهد عیار نیست
روز و شب ورد صدای یا صنم بشنو ز من
چون سوای آن بتم در دو جهان دلدار نیست
هر چه می‌بینم از رنگ و جمال یار ماست
غیر او را پیش چشم بر در و دیوار نیست
عقل خواهی این جهان پیش آر و هر دم عیش کن
عشق خواهی جز سرت دیگر سری بر دار نیست
صافیناسناوی ئەدەبی بهر وصل یارش کفر بر ایمان گزید
حالتش این است یاران، حاجت گفتار نیست