رونق رخسار او در روی خوبان داده تاب
لە کتێبی:
دیوان صافی (اشعار فارسی)
بەرهەمی:
سافی هیرانی (1873-1942)
1 خولەک
546 بینین
رونق رخسار او در روی خوبان داده تاب
خانهٔ صبر دل عشاق زین گشته خراب
کافر عشق جمال یار ازین دیوانهاند
تا به گردن آورند زنّار زلف پیچ و تاب
عکس بلور رخش تابیده سوی ما ازین
جان و دل سوزد همیشه زان دهد بوی کباب
شعلهٔ مهر جمالش گر به گردون افکند
از خجالت رو بپوشانند ماه و آفتاب
در حجاب آوردن رخسار دانم سرّ چیست
تا چو محی الدین نگویند راز از أم الكتابعەرەبی
اول و آخر به معنی ظاهر و باطن یکیست
پس چرا دیوانگان عشق کشتن را صواب؟
قول شیخ اکبر و منصور سرّ وحدت است
بر سر اثبات وحدت کشتنی نبود عذاب
مردن ایشان حیات و وصل جانان در پی است
بهر این هرگز ز قتل خود ندارند اضطراب
واصل محبوب میگردند آنان در ممات
جلوهٔ معشوق میجویند ایشان از حساب
صافیاناسناوی ئەدەبی چون وصل جانان در پی جان دادنست
جان بده تا بهر تو از روی بردارد حجاب