گفتنی خوردنی
لە کتێبی:
کاروانی خەیاڵ
بەرهەمی:
هێدی (1927-2016)
1 خولەک
705 بینین
دارم از دلتنگی و بیکاری شاعر میشوم
نکته آرا، در سخن پردازی ماهر میشوم
عیب کار اینجا است شب ها چون ندارم شبچره
نقطه ها را میخورم از شعر و ماعر میشوم
بهر نانی خشک و خالی میدوم هر سو چو باد
گاهی پادو در مغازه، گاهی شاطر میشوم
من ز قیمت ها و کاسب ها گله دارم ولی
بیشتر از نازشان آزرده خاطر میشوم
میبرد قوت مرا این سودجوی هم وطن
بنده هم بر احتکار و دزدی ناظر میشوم
در پی یک آبگوشت مشدی قنبر چون مرید
بر در دیزی سرایش رفته زایر میشوم
جیب خالی و گرانی عین پیچ و مهرهاند
این منم کاندر میان این دو واشر میشوم
پخش تخم مرغ اگر گویند هشت بامداد
نیمه شب من در صف از ناچاری حاضر میشوم
من که ماشینی پر از بنزین ندارم زیر پا
هم پیاده مینشیم، هم مسافر میشوم
من اگر چه شبپره هم نیستم هر نیمه شب
چون طلب کاران همه خوابند ظاهر میشوم
تو که در خوابی چه دانی چیست راز اینکه من
سوی سیرابی روان، هر صبح باكر میشوم
باد اگر بویی به من زان موی سنبل آورد
شاعری ول میکنم این بار و ساحر میشوم