بسم الله الرحمن الرحیم

لە کتێبی:
شرفنامه
بەرهەمی:
شەرەف خان بەدلیسی (1543-1603)
 9 خولەک  2308 بینین

افتتاح سخن حمد و ثنای پادشاهی باید که ثنای ستایش از ضمیر منیر چون خورشید جهانگیر تا مدارج سپهر برین برآید و اختتام کلام شکر و سپاس مالک الملکی شاید که انتهای اعتلایش از سکنهٔ سینه تا معارج سعود صعود نماید. الْحَمْدُ لِلّهِ فِي الْأُولَىٰ وَالْآخِرَةِعەرەبی

سلطانی که از صدای خطبهٔ «و جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِعەرەبی» اعزاز و احترام بنی‌آدم را در نه پایهٔ کرسی عرش به ادا رسانید و حاکمی که نقد حشمت انسان را در دارالضرب عنایت بی‌غایت به سکّه‌ی «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَعەرەبی» تمام عیار گردانید. توانایی که لوای رفعت سلاطین شوکت آیین بشر را در دارالسلطنه‌ی «وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا ‎عەرەبی» مرتفع ساخت. قادری که رایت اقتدار خواقین کامکار را در امصار و اقطار عالم به اوج فرماندهی و کشور ستانی برافراخت، ذوالجلالی که قدم فرقدان سای خوانین معدلت کزین را بر سریر سلطنت «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَاعەرەبی» به قانون عدالت قاعده‌ی جلوس ارزانی فرمود. بی‌زوالی که صفحهٔ شمشیر پادشاهان جهانگشای را آینه‌ی چهره‌نمای عروس فتح و نصرت نمود و به مقتضای حکمت شامله‌اش نظام مهام عالم و انتظام امور بنی‌آدم را به وجود فایض الجود سلاطین عدالت آیین منوط و مربوط گردانید و بر حسب مشیت کامله‌اش گروهی را در میانه‌ی عشایر و قبایل به خلعت فاخرهٔ «وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَعەرەبی» ممتاز ساخته و به منصب جلیل القدر امارت رسانید و فراخور قابلیت و استعداد هر یکی مراتب پادشاهی و ملکی و امیری تعیین نمود.

ای خاص به تو منصب شاهنشاهی
موجود به حکم تو ز مه تا ماهی
چون هست تو را از همه کس آگاهی
شاهی تو کرم کنی به هر کس خواهی

و فهرست اوراق سخنرانی و دیباچهٔ مجموعهٔ نکته‌دانی صلات صلوات عالیمقداری باید که نظام تاریخ نبوتش از فحوای «كُنْتُ نَبِيًّا وَآدُمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَالطِّينِعەرەبی» پیداست و نفاذ مناشیر رسالتش از مقتضای «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَعەرەبی» هویدا. سلطانی که در نهضت همایون «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰعەرەبی» براق برق سرعت تا آن مقام راند که روح‌الامین با همه‌ی احترام از او بازماند. عالی‌شأنی که هنگام خلوت خاص حدیث اختصاص «لِي‌ مَعَ اللهِ وَقْتٌعەرەبی» بر زبان اخلاص چنان گذرانید که ملک مقرب و نبی مرسل را در حریم احترامش مجال گنجایش نماند.

ز سیر و سلوک تو جبریل واماند
که یارد که با تو کند هم‌عنانی؟!

ماه بارگاه رسالت سلطان ایوان جلالت مهر ختم نبوت در درج فتوت نور حدقه‌ی بینایی «ما زاغ» و نور حدیقه‌ی مینایی ابلاغ سردفتر کارخانهٔ کائنات و دیباچهٔ نسخهٔ مکونات سرخیل انبیا و سلطان اولیا «محمد المصطفي صلي الله عليه و علىٰ آله و صحبه و سلمعەرەبی»

رسول عرب شاه یثرب حرم
طفیل رهش هم عرب، هم عجم
چه فرخنده مهری سپهر شرف
چه درّ یتیمی قریشی صدف
بدو شد کتاب نبوت تمام
بدو افتتاح و بدو اختتام
هزاران هزار آفرین و درود
ز جان آفرین خالق هست بود
بر او باد و بر آل و اولاد او
بر اصحاب و احفاد و امجاد او

بعد از ادای حمد خالق جبار و درود سید ابرار دعا و ثنا پادشاهی را سزاست که ایوان کیوان با وجود علو مکان کمینه زینهٔ آستان اوست و سلطان ایوان چهارم با آنکه عطیه بخش جهان است کمترین حاجب و پاسبان او. «درّة التاج اعاظم سلاطين فلك اساس، درّة النتاج اكارم خواقين نور اقتباس، ملاذ افاخم القياصرة و معاذ اعاظم الاكاسرة، تعظم الخواقين بتقبيل عتبته العلية، و تعزز السلاطين بتلثيم سدته السنية. حامي اهل السنة و الجماعة، و ماحي آثار البدعة و الضلالة و هو السلطان الاعظم المطاع، و الخاقان الاعدل الاكمل الواجب الاتباع، رافع رايات الخلافة بالعدل و الاحسان، راقم آيات الرحمة و الرافة علي صحايف الامكنة و الازمان، المؤيد بالرياستين الموفق بالسعادتين، سلطان البرين و البحرين، خادم الحرمين الشريفين، ثالث عمرين، و ثاني اسكندر ذي القرنين، باسط بساط الامن و الامان، المنظور بانظار الطاف الملك المنان ابوالمظفر سلطان محمد خان خلد الله تعالي ملكه و سلطانه، و افاض علي العالمين بره و احسانه.عەرەبی»

خدایا به رحمت نظر کرده‌ای
که این سایه بر خلق گسترده‌ای
چه گویم در اوصاف این سرفراز
که هست آفتاب از صفت بی نیاز
دعاگوی این دولتم بنده‌وار
خدایا تو این سایه پاینده دار

امّا بعد بر ضمیر منیر اکسیر تاثیر ناظمان درر بلاغت و خاطر مهر تنویر راقمان غرر فصاحت، مختفی و مستتر نماند که علماء دانشور و فضلاء فضیلت گستر را اتفاق است که علم تاریخ که نصوص آیات و فصوص روایات موضوع آن فن شریف تواند بود فرائد فواید و مواید عواید آن زیاده از آنست که به شیرین زبانی قلم و شکرفشانی رقم حکایت حسن تقریر و حدیث لطف تحریر آن توان گفت و لهذا صاحب تاریخ روضة الصفا «محمد بن خواند شاه بن محمود»، المشهور به میر خواند در مقدمهٔ کتاب خود آورده که دانستن علم تاریخ متضمن ده فایده است:

* اوّل: آنکه بنی‌آدم را معرفت است.

* دوم: خرمی و بشاشت ازو حاصل می‌شود.

* سیم: با وجود فواید سهل المأخذ است و در استحصال آن چندان کلفت و مشقت نیست و مبنی بر قوت حافظه است.

* چهارم: چون بر اقوال مختلفه اطلاع یابد کذب و صدق آن را داند و امتیاز حق از باطل نماید.

* پنجم: آنکه عقلا گفته‌اند که تجربه در امور از فضایل بنی‌آدم است و حکماء عقل تجربه را داخل عقول عشره کرده‌اند و از خواندن او تجربه بسیار حاصل می‌شود.

* ششم: آنکه مستحضر علم تاریخ در واقعه که سانح شود احتیاج به مشورت عقلا ندارد.

* هفتم: ضمایر اصحاب اقتدار در وقوع قضایای هائله و حوادث مشکله به سبب مطالعهٔ این، مطمئن و برقرار باشد.

* هشتم: شعور به علم تاریخ سبب زیادتی عقل و وسیلهٔ ازدیاد فضل و صحت رای و تدبیر است.

* نهم: اگر شخصی مطلع بر اخبار تواریخ بود به حصول مرتبه صبر و رضا رسد.

* دهم: سلاطین را بر قدرت قاهره حضرت مالک الملک عظم شانه، اطلاع زیاده شود تا از تعاقب اقبال مغرور نگردند و از تواثب ادبار محزون و ملول نشوند.

و از اینجاست که در کلام معجز نظام ملک علام تنبیه است بر عبرت و فکرت درین باب که لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالبابعەرەبی

لاجرم مسوّد این اوراق المفتقر الىٰ الله الملك الهاديعەرەبی «شرف بن شمس‌الدینناسناوی ئەدەبی» ―اوصله الله الي سعادة الدنيا و الدينعەرەبی― در ریعان جوانی و عنفوان زندگانی بعد از تحصیل علوم دینیه و تکمیل معارف یقینیه و اشغال خطیر دیوانی و کسب کمال نفسانی گاه گاه به مطالعهٔ کتب اخبار خلف و حالات سلاطین سلف اوقات صرف می‌نمود تا در آن علم شریف و فن لطیف، فی الجمله مهارت و در ضبط آن حسب الامکان جسارت به هم رسانید به خاطر فاتر رسید که در آن علم منیف کتابی تألیف نماید که پرتو شعور ماهران علم تواریخ بر آن نتافته باشد و فکر عمیق مستخبران احوال سلاطین متقدم و متأخر بدان نرسیده. اما به واسطهٔ عوایق روزگار و حوادث لیل و نهار آن معنی در حجاب استتار مانده بود و آن صورت از نقاب انتظار به هیچ وجه روی نمی‌نمود و از هر طرف باد مخالف می‌وزید و از هر گوشه گرد فتنه به آسمان می‌رسید.

احوال جهان ز فتنه یکسر
چون طرهٔ دلبران مشمر
دهر از متکبران جبار
در سلسلهٔ بلا گرفتار
هم لشکر فتنه فوج در فوج
هم لجهٔ غصه موج در موج

خلایق در مضایق حیرانی و رعایا در زوایای سرگردانی مانده همه دست نیاز به درگاه کارساز بنده‌نواز برداشته و روی عجز و اضطرار بر زمین انکسار نهاده و زبان به مضمون «ربنا و لا تحمّلنا ما لا طاقة لنا بهعەرەبی» گشاده که ناگاه نسیم عنایت ربانی و فروغ اشعه الطاف سبحانی بر سینهای افکار مستمندان و دلهای مجروح دردمندان وزیدن و درخشیدن گرفت و به میامن عدل و احسان این سلطان عالیشأن حجاب ظلم مرتفع گشته، ضعیفان و مسکینان در اماکن و اوطان فارغ بال و مستقیم احوال آسودند و در مهاد امن و امان به کمال رفاهیت و فراغت غنودند. فقیر حقیر را باز شعشعه‌ی جلوه‌ی خاطر آغاز کرد و طوطی شکر مقال قلم به شیرین زبانی دهن باز کرد و فکر بکر در آینه‌ی خیال، جمال نمود و ماه روی دلگشای معانی از چهره‌ی جان‌فزا نقاب گشود، به این وجه که چون مشاطکان عروس سخن و طوطیان شکرستان اخبار نو و کهن، در هیچ عصر و زمان احوال ولات کردستان و چگونگی حالات ایشان را بیان نکرده‌بودند و درین معنی نسخه‌ی مرتب ننوشته به خاطر فاتر این ذره‌ی بی مقدار، ساقط از درجه‌ی اعتبار خطور کرد که نسخه‌ای در شرح حالات و اوضاع ایشان به قدر الوسع و الامکان رقم زده‌ی کلک بیان نماید و آنچه در تواریخ عجم دیده و از مردمان مسن صحیح القول شنیده و معاینه و مشاهده کرده و اطلاعی بر آن حاصل شده در قید تحریر و صورت تقریر درآورده موسوم به «شرفنامه» سازد تا احوال خانوادههای عظیم الشأن کردستان در حجاب ستر و کتمان نماند. مأمول از مکارم اخلاق اعاظم آفاق آنکه به نظر امعان درین نسخه‌ی بی‌سامان ملاحظه کنند و چون بر سهو و نسیان که لازمه‌ی ذات انسان است وقوف یابند به قلم درربار و خامه‌ی گوهر نثار اصلاح فرمایند و آن را به سهو اعتبار کرده از جهل نشمارند.

بپوش اگر به خطایی رسی و طعنه مزن
که نفس هیچ بشر خالی از خطا نبود
در آفتاب نظر کن که با بصارت خویش
ممر او همه بر خط استوار نبود