کردم به کارنامه‌ی شاهان بسی نگاه

در مدح سلطان عبدالعزیز خان
Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Şeyx Reza
Berhema:
Şêx Řezay Taɫebanî (1831-1910)
 2 Xulek  1036 Dîtin
کردم به کارنامه‌ی شاهان بسی نگاه
برهم زدم جریده‌ی این کهنه کارگاه
از حال خسروان زمان جستم آگهی
آنان که بوده‌اند خداوند دستگاه
ساسانیان به حکمت و سامانیان به ملک
عباسیان به شوکت و سلجوقیان به جاه
هرچند خواستم که بیابم نیافتم
شاهی به فر و دولت «عبدالعزیز شاه»
چشم سپهر و دیده‌ی دوران ندیده است
شاهنشهی بدین حشم و لشکر و سپاه
این تخت و این مسند و این گنج و این گهر
وین تاج و تخت و این علم و چتر و بارگاه
این لشکر نظام که کرد گوش چرخ کر
از ناله‌ی نفیر به هر شام و صبحگاه
خورشید سایه گستر و جمشید تاجور
دارای بنده پرور و سلطان دین پناه
فخر دول، ملاذ ملل، مایه‌ی امل
ظل خدا، امام هدی، سایه‌ی إلاه
می گفتم از ستایش او شمه‌ای ولی
یارای هر کسی نبود مدح پادشاه
کی دارد احتیاج به تعریف چون منی
بسط جلال شه که ز ماهیست تا به ماه
خواهم یکی مساعده از طبع تا دهم
داد سخن به مدحت دستور پادشاه
صدری که گر تلافی وافی نمی‌شدی
دولت خراب گشتی و ملت شدی تباه
محمود ندیم پادشه صدری که بر دوش
کردست چرخ قامت تعظیم را دوتاه
یک یک به دست و بازو و رای زرین ببست
هر رخنه‌ای که یافته به بنیاد ملک راە
دم در کش ای رضاNasnava edebî که ندارند نسبتی
دریا و قطره ذرّه و خورشید وکوه و کاە