شاد از «خشه» بودیم هم او رفت بطاپو
در ستایش تحسین پاشا والی موصل
Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Şeyx Reza
Berhema:
Şêx Řezay Taɫebanî (1831-1910)
1 Xulek
986 Dîtin
شاد از «خشه» بودیم هم او رفت بطاپو
بیهوده گذشت آن همهام سعی و تکاپو
میکارم وچون میدروم کشتهی خود را
در خرمنم آتش زند این چرخ جفاجو
بشکافت چو گند فلک شعبده بازم
تا مشت جوی گشت مرا حاصل ازین جو
«طاپو ایله ویردی املم باد هوایه
خرمن کبییانسونیورکی ناظر ویرگو
دست من و دامان تو، ای حضرت والی
ای واسطهی رزق گدایان دعا گو
عالی نسبا سیرت و سیمای تو زیباست
تحسین لقبا اسم و مسمّای تو نیکو
گر بندهی پایت قدمی هست منم من
ور خواجهی صاحب کرمی هست تویی تو
فرش است ز خاک قدمت عرش سلیمان
جویی است ز بحر، حکمت هوش ارسطو
یک قطره بد از دائرهی جود تو قاآن
تابی بود از شعلهی قهر تو هلاکو
سر پنجهی تدبیر تو آرایش ملک است
بی منّت لشکر بود و قوت بازو
ادراک تو در تسویهی امر سیاسی
بشکافت بسی معنی باریکتر از مو
گه جلوه و گه شاهد وحدت بود این باغ
گه در صفت ژاله و گه لالهی خودرو
تشریف بیارید اگر از سر اخلاص
آرد به نعال قدمت «شیخ رضا» رو