مزن بیهوده از فضل و هنر ای یار همدم دم

صدر اعظم
Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Şeyx Reza
Berhema:
Şêx Řezay Taɫebanî (1831-1910)
 1 Xulek  1215 Dîtin
مزن بیهوده از فضل و هنر ای یار همدم دم
که از فضل و هنر بهتر بود دینار و درهم هم
شود ایام دولت با تو چون پروانه دشمن رم
کند هنگام نکبت از تو چون بیگانه محرم رم
غذا می‌سازد از خون جگر هرجا هنرمندیست
نصیب روبه دائم دنبه‌ی چرب است و ضیغم غم
به هر جا شاعری خوش لهجه‌ی شیرین زبان بینی
بود اوضاع او چون قوه‌ی گفتار ابکم کم
بدین اندک هنر کز من خدایش باز بستاند
فراوان خورده‌ام از دست این دیر مطلسم سم
کدامین اهل دانش در جهان دیدی و نشنیدی
که از اشک روان نبود برویش همچو شبنم نم
مرا جز مرگ نرهاند ز آسیب کم اوضاعی
نسازد بر معاشم چیزکی گر صدر اعظم ضم
پناه ملک وملت، صدر دولت، حضرت عالی
که با قدر و جلالش کمتر است از ابن ملجم جم
ز بس عدلش طریق راستی جوید عجب نبود
رود از ابروی خوبان کجی و از زلف پرخم خم
ندانی گفت مدحش ای رضاNasnava edebî دست دعا بردار
الهی حرمت بطحاء و آب چشمه‌ی زمزم
چو آیین کلیم الله ز حکمش هر که سر پیچد
کند غرقش بود گر فی المثل عیسی ابن مریم یم