نامه کز یار مهربان باشد
لشکرنامهای به جناب مرحوم مصطفی ذهنی پاشای بابان به مناسبت طاقمی شطرنج که برایش فرستاده
Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Şeyx Reza
Berhema:
Şêx Řezay Taɫebanî (1831-1910)
2 Xulek
1140 Dîtin
نامه کز یار مهربان باشد
مایهی عیش جاودان باشد
کافرم گر پیام یار چنین
کمتر از وحی آسمان باشد
نامه را چون بود ز یار نشان
به زصد رتبه و نشان باشد
جان کنم بذل نامهای که در آن
نام آن میر عالی شأن باشد
مصطفی بگ که کلک مشکینش
همچو طوطی شکرفشان باشد
شاهباز بلند تدبیرش
طائر اوج کن فکان باشد
عزم او را ز چشمهی تقدیر
با قضا طفل توأمان باشد
قدر او در مکان نمیگنجد
مر سراپرده لامکان باشد
وصف ماهیتش توانم گفت
گر مه و مهر جسم و جان باشد
در قیافت جوان، به دانش پیر
طرفه پیری که نوجوان باشد
دامن همّتش برافشاند
آن چه در جیب بحر و کان باشد
نیست فخر کیانیان چون جم
بلکه فخر جهانیان باشد
ای سفر کردهای که فتح و ظفر
در رکاب تو هم عنان باشد
سفرت به از آن که درّ ثمین
تا به دریا بود نهان باشد
دست در گردن هدف نکند
تیر، تا همدم کمان باشد
شاعرت را بریده باد زبان
گرنه مدح تو بر زبان باشد
چه تفاوت میان ناز کند
طبع چون سرکش و روان باشد
در لغت «کرد» مرد را گویند
گر زبر دست پهلوان باشد
من نگویم چو شاعران دیگر
که چنین باد یا چنان باشد
از دعایت همین قدر گویم
آنچه خواهد دلت همان باشد
هدیهات را به جان قبول کنم
گرچه یک ریزه استخوان باشد
قدر شعر گرانبهای رضاNasnava edebî
داند آن کس که نکتەدان باشد