به آه و دادکردن دادم آخر رخت خود بر باد
Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Maḧwî
Berhema:
Meḧwî (1836-1906)
1 Xulek
984 Dîtin
به آه و دادکردن دادم آخر رخت خود بر باد
سلیمانم به ملک عشق و رانم تخت خود بر باد
ز بعد مرگ بر سر خاکپاشی تا ابد زین غم
که از رنج و غم دنیای دونت عمر شد بر باد
مبادا سایهی پیر مغانم یارب از سر دور
سر خود را که بیند زود بردار آنکه خود سر باد
غنا را بندهی سلطان فقر او کرد ایجادش
الهی بیحد و بیمرز درودت بر پیمبر باد
مگر کرده گذر بر خاک کوی حضرت جانان
که تشریف آرد امشب با نسیم روح پرور باد
کجا آسوده یابم جا بروی بستر رنگین
مگر بر بسمل من تیغ نازش سایه گستر باد
اگر محویNasnava edebî سریر سلطنت را بر سر کوی
تو گر یابد گزیند خاک نومیدیش بر سر باد