باز اوفتاد بر سرم از غم هوای باغ

Li pirtûka:
Diwan-e Safi
Berhema:
Safî Hîranî (1873-1942)
 1 Xulek  367 Dîtin
باز اوفتاد بر سرم از غم هوای باغ
رفتم از آن مکان و نشستم میان زاغ
مدهوش گشتم و خبر از خود نداشتم
چندان وزید بوی گلم بر سر و دماغ
بیدار چو بگشتم از آن باز آمدم
آرام دل ببرد در آنجا صدای زاغ
کردم نگاه خار بود همنشین گل
گرچه گروه بلبل زار است سینه داغ
صافیNasnava edebî برای بد روش بخت عاشقان
جانم بسوخت هم سر رشتهٔ چراغ