به در کردم ز لوح دل خطای ننگ آمیزش

Li pirtûka:
Diwan-e Safi
Berhema:
Safî Hîranî (1873-1942)
 1 Xulek  467 Dîtin
به در کردم ز لوح دل خطای ننگ آمیزش
به رهن می نهادم خرقهٔ تقوی و پرهیزش
چو با دیوانگی این دل به ماها تندخویی کرد
رسن در گردن اندازیدم از زلف دل آویزش
به سوی جان مشتاقان نگارم گر نظر دارد
دهم از یک نگاه او خراج ملک پرویزش
به صحن بارگاه دل عجیب غوغاست چون هر دم
به خون آغشته می‌بینم صف مژگان خونریزش
بگویند عاشق شیدا ننازد تا به بیداری
سواد زلف یارست این خیال و درد شبخیزش
به سروقتم اگر ساقی بیاید چون رخش بینم
نقود جان کنم دردم نثار جام لبریزش
اگرچه کرد غم پوشیده رویم صافیاNasnava edebî لیکن
به آب چشم خود شستم غبار محنت انگیزش