از آتش هجران دوست، آید ز دل بوی کباب

Li pirtûka:
Diwan-e Safi
Berhema:
Safî Hîranî (1873-1942)
 1 Xulek  571 Dîtin
از آتش هجران دوست، آید ز دل بوی کباب
از لشکر غمهای اوست شد خانهٔ شادی خراب
زان نار فرقت جان و دل پیوسته از سوز و گداز
در اشک حسرت هر زمان سر تا به پایم غرق آب
آزارم ار خواهی رقیب با عشق اویم واگذار
کاندر هوای ناز او کس نیست چون من در عذاب
دردا ازین دنیای دون عمرم به تلخی صرف شد
آیا بود ایام ما باری نماید انقلاب؟
بر صفحهٔ لوح دلم جز حرف نامش نقش نیست
جز حالت میخوارگی دیگر نخواهم من صواب
ما را به کوی نیک وی ره را ندادند بهر آن
چون غیر درس عشق او چیزی نخواندم در کتاب
صافیNasnava edebî به روز آخرت گوید نبیند روی دوست
در زمرهٔ اغیار عشق: يا ليتني كنت ترابErebî