در بیان انساب طوایف اکراد و شرح اطوار ایشان

Li pirtûka:
Šarafnāme
Berhema:
Şeref Xan Bedlîsî (1543-1603)
 12 Xulek  3526 Dîtin

محرران نامه‌ی تدبیر «و هو علىٰ كل شي قديرErebî» صورت این مقدمه بر لوح بیان چنان عیان کرده‌اند که در انساب طایفه‌ی اکراد اقوال مختلفه بسیار است. از آن جمله بعضی برانند که در زمان ضحاکKes ماران که پنجم سلاطین پیشدادیانNava taybet است و بعد از جمشیدKes بر سریر سلطنت ایرانCih و تورانCih بل اکثر جهان متمکن شد. اما چنان ظالم و بی‌دین بوده که برخی از مورخان شداد از او تعبیر کرده‌اند و لهذا یکی از فضلای بلاغت انتما در بیان ظلم وی گوید:

چو جمشید ازین وحشت آباد رخت
بیرون برد بگرفت ضحاک تخت
قضا کرد ملک اقالیم سبع
مقرر به ضحاک شداد طبع
اساسی که آن دشمن دین نهاد
نه بر وضع شاهان پیشین نهاد
در ایام او این سخن عام بود
که ایام او شرّ ایام بود

و با وجود طبیعت ظلم اتفاقاً دو رگ از کتفهای او مانند مار سر به در کرده بوده است که در اصطلاح حکما او را سرطان گویند و از ظهور این علت غریبه درد و وجع بر ضحاکKes مستولی شده چنانچه او را طاقت صبوری و تاب توانایی نمانده و هر چند اطبای حاذق و حکمای مدقق در ازاله‌ی علت و استرداد صحت سعی موفور و جهد مشکور نمودند، اثری بر آن مترتب نشده تا شیطان لعین بر ایشان به صورت طبیبی ظاهر شده و به ضحاکKes گفته که علاج وجع تو منحصر در مغز سر آدمی جوان است که بر سر سرطان طلا کنند. اتفاقاً چون به قول آن ملعون عمل نمودند، موافق افتاده و وجع به یک مرتبه تسکین یافته. بنابرآن هر روز دو جوان مظلوم به تیغ بیداد آن ظالم به قتل رسیده، مغز سر ایشان استعمال می‌شده. مدت مدید این قاعده‌ی نافرجام بدین نسق گذشته اما شخصی که بر سر مقتولان موکل بوده، به غایت مرد کریم طبع رحیم دل ولی شعار مرحمت آثار بوده، هر روز یک شخص را به قتل آورده مغز سر گوسفند داخل مغز او می‌نمود و شخص دیگر را به پنهانی آزاد می‌کرده بدان شرط که ترک اوطان نموده در قلال جبال که اصلاً اثر آبادانی و علامت معموری نداشته باشد، توطن کرده، ساکن باشند. آهسته آهسته جمعی کثیر از مردم هر دیار به زبان مختلف در یک محل و مکان مجتمع گشته و ازدواج نموده، اولاد و احفاد ایشان زیاده گشته، آن گروه را «کرد» لقب کردند. و چون مدت مدید و عهد بعید از اختلاط مردمان و تردد بلدان معرض و متوحش بودند برای خود لسان و اوضاعی پیدا کرده در جنگل و جبال در میانه‌ی بیشه و قلال آثار عمارت و زراعت و آبادانی کردند و بعضی از ایشان صاحب اموال و اغنام گشته به صحاری و بیابانها متفرق شدند و به روایتی از وفور شجاعت و تهور که لازمه‌ی ذات این طایفه است ملقب به کرد گشتند و به قول بعضی از حکما «الاكراد طايفة من الجنErebî» ―كشف الله عنهم الغطاءErebî― و به روایت برخی از مورخان دیو با انسان ازدواج کرده، طایفه اکراد از ایشان پیدا شده. العلم عند الله علي كل تقديرErebî.

و طایفه‌ی اکراد چهار قسم است و زبان و آداب ایشان مغایر یکدیگر است:

* اول کرمانجNava taybet

* دویم لرNava taybet

* سیم کلهرNava taybet

* چهارم گورانNava taybet

و ابتدای ولایت کردستان از هرمزCih است که بر ساحل دریای هندCih واقع شد و از آنجا بر خط مستقیم کشیده می‌آید تا در ولایت ملاطیهCih و مرعشCih منتهی می‌گردد و در جانب شمالی این خط ولایت فارسCih و عراق عجمCih و آذربایجانCih و ارمنCih است و بر طرف جنوبی دیاربکرCih و موصلCih و عراق عربCih اما شعبات او از اقصای ولایت مشرق تا به نهایت دیار مغرب رسیده. و اکثر این طایفه، شجیع و متهور و سخی و متکبر باشند چنانچه از کمال تهور و شجاعت و کثرت مردانگی و غیرت اسم دزدی و قطاع الطریقی بر خود می‌نهند و درین وادی سربازی کرده خود را به کشتن می‌دهند و دست گدایی به جهت یک نان به دونان و لئیمان دراز نمی‌کنند و از مضمون بلاغت مشحون این بیت اندیشه ندارند:

دست دراز از پی یک حبه سیم
به که به برند بدانکی و نیم

به مقتضای «من تفكر في العواقب لم يشجعErebî» در اکثر امور دنیوی و شغل مهمات و معاملات آن بی‌فکر و بی‌تامل‌اند و بالتمام طوایف اکراد شافعی مذهبند و در شرایع اسلام و سنن حضرت خیر الانام ―عليه الصلاة و السلامErebî― و متابعت صحب و خلفای عظام و مطاوعت علماء کرام و ادای فرائض صلاة و زکوة و حج و صیام جد و جهد تمام و اقدام مالا کلام دارند. مگر طایفه چند از الوسات که تابع موصلCih و شامCih مثل طاسنیNava taybet و خالدیNava taybet و بسیانNava taybet و بعضی از بختیNava taybet و محمودیNava taybet و دنبلیNava taybet که مذهب یزیدی دارند و از جمله مریدان شیخ عدی ابن المسافرKesند که یکی از تابعان خلفای سلسله‌ی مروانیهNava taybet بوده و خود را بدو منسوب ساخته‌اند و اعتقاد باطل ایشان آنست که شیخ عدیKes که مرقد او در کوه لالشCih من اعمال موصلCih دارد صوم و صلوة ما را در عهده‌ی خود گرفته در روز قیامت بی‌آنکه ما را در معرض عتاب و خطاب درآورند به بهشت خواهند برد و با علماء طاهر بغض و عداوت بلانهایت دارند.

و اما در ولایت کردستانCih علی الخصوص در دیار عمادیهCih علما و فضلا بسیار است. در تحصیل علوم عقلیه و تکمیل فنون نقلیه به تخصیص حدیث و فقه و صرف و نحو و کلام و منطق و معانی و اکثر متداولات کمال اهتمام بجای می‌آورند و در مطالعه جهد بسیار دارند و یحتمل که در بعضی علوم تالیفات و تصنیفات هم داشته باشند اما شهرت ندارند و در مطالعه کد بسیار دارند و از فضایل و حیثیات رسمی و عرفی مثل شعر و انشا و حسن خط و طرز اختلاط که باعث تقرب حکام و سلاطین و سبب ازدیاد مناصب علیه که در نزد سلاطین ایرانCih و پادشاهان تورانCih می‌باشد چندان بهره ندارند و عوام الناس ایشان در حقوق والدین و وظیفه‌ی اکرام الضیف و در مهمانداری و شرایط ایمان و طریق جانسپاری و حق‌گذاری در راه ولی نعمت خود ید طولی دارند و ظاهرا لفظ «کرد» تعبیر از صفت شجاعت است چرا که اکثر شجاعان روزگار و پهلوانان نامدار از این طایفه برخاسته‌اند و لهذا پهلوان پیلتن و دلاور تهمتن رستم زالKes که در ایام حکومت پادشاه کیقبادKes بوده از طایفه اکراد است چون تولد او در سیستانCih بوده به رستم زابلیKes اشتهار یافته و صاحب شاهنامه، فردوسی طوسیKesرحمة الله عليهErebî― صفت او را «رستم کرد» کرده و در زمان ملوک عجم، هرمز ابن انوشیروانKes سپهسالار نامدار و پهلوان روزگار بهرام چوبینKes که در ترکستانCih و خراسانCih نشو و نما یافته و نسب ملوک کرت و پادشاهان غورCih بدو می‌رسد او نیز از طبقه‌ی اکراد است و کرکین میلادKes که به وفور شجاعت و فرط جلادت معروف و مشهور است کرد بوده و الحال قریب چهار هزار سال است که اولاد و احفاد و امجاد او در ولایت لارCih به امر حکومت به استقلال می‌کنند که اصلاً تغییر و تبدیل در اوضاع حکومت ایشان نشده و گاهی صاحب خطبه و سکه بوده سلاطین ذی شوکت عجم به اندک تقبل و پیشکش راضی و متسلی گشته، متعرض ولایت ایشان نشده‌اند و مولانا تاج‌الدین الکردیKes که در اوایل در بروساCih مدرس بود آخر وزیر اعظم اورخانCih گشته به خیرالدین پاشاKes اشتهار یافت و اعجوبه‌ی دوران و نادره‌ی زمان سرحلقه‌ی عاشقان جفا کیش و سرخیل وفا کیشان محنت اندیش.

متواری راه دلنوازی
زنجیری کوی عشقبازی
طبال نفیر آهنین کوس
رهبان کلیسیای افسوس
کیخسرو بی‌کلاه و بی‌تخت
دلخوش کن صد هزار بدبخت
قانون مغنیان بغداد
بیاع معاملان بیداد

اعنی نهنگ دریای محنت و پلنگ کوهسار مشقت فرهادKes که در زمان خسرو پرویزKes ظهور کرده از طایفه‌ی کلهرNava taybet است.

و طوایف اکرادNava taybet متابعت و مطاوعت همدیگر نمی‌کنند و اتفاق ندارند چنانچه جناب فضایل مآبی مولانا سعدالدینKes که معلم پادشاه مرحوم مغفور سلطان مرادخانKes است در تاریخ ترکی خود که وقایع آل عثمانNava taybet را نوشته در صفت اکرادNava taybet می‌گوید هر یک به دعوای انفراد رایت استبداد برافراشته‌اند و در قلال جبال به استقلال مجبول گشته به غیر از کلمه‌ی توحید در هیچ امور اتفاق ندارند.

و سبب نفاق این طایفه را چنین روایت می‌کنند که چون صیت و صدای نبوت محمدی و آوازه و گلبانگ رسالت احمدی -صلي الله عليه و سلمErebî- در اطراف و اکناف عالم غلغله افکند خواقین جهان و سلاطین عالی شأن را داعیه آن شد که حلقه‌ی بندگی و مطاوعت آن سرور را در گوش کنند و غاشیه اطاعت و فرمانبرداری آن مهتر بر دوش نهند، اوغوزخانKes که در آن زمان از عظمای سلاطین ترکستانCih بود از اعیان اکراد بغدوزKes نام کریه منظر دیو پیکر زشت چهره‌ی سیه چرده‌ای را به طریق رسالت به آستان اقبال آشیان خواجه‌ی کونین و سید ثقلین ―عليه افضل الصلوات و اكمل التحياتErebî― ارسال نموده اظهار صفای عقیدت و خلوص طویت کرد. چون ایلچی کریه منظر به نظر سعادت اثر حضرت خیر البشر در آمد از هیئت و ماهیت او متنفر و منزجر گشته، از عشایر و قبایل او سوال فرمود. گفت از طایفه‌ی اکرادNava taybetم. آن حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالىٰErebî این طایفه را موفق به اتفاق نگرداند و الا عالمی در دست ایشان تباه خواهد شد. دیگر از آن روز دولت عظمی و سلطنت کبری میسر این طایفه نشده مگر پنج گروه را که دعوای سلطنت و عروج نموده‌اند و گاهی سکه و خطبه هم به نام خود نموده و ایام سلطنتشان به قدری امتداد یافته که ذکر حالات هر یک از ایشان إن شاء الله تعالی در محل خود مذکور خواهد شد. و چون در میانه طایفه‌ی اکرادNava taybet فرمانفرمایی نافذالحکم نیست اکثر سفاک و بی‌باک و خونریز می‌باشند چنانچه به اندک جرایمی فساد بسیار می‌کنند و دیت نفس کامله به دختری یا اسبی یا دو سه رأس چاروا معمول شده و دیت سقط دست و پا و چشم و دندان چندان معتبر نیست.

اما به مقتضای سنت نبوی ―صلي الله عليه و سلمErebî― چهار زن به نکاح درمی‌آورند و چهار جاریه‌ی دیگر بدان ضم می‌کنند و به حکمت الهی اولاد و اتباع فراوان از ایشان پیدا می‌شود که اگر قتل یکدیگر در میانه‌ی ایشان نمی‌بود یحتمل که از کثرت اکرادNava taybet قحط و غلا در مملکت ایرانCih بلکه در جمله جهان می‌افتاد و يفعل الله ما يشاء و يحكم ما يريدErebî.

آفرینش به طریقی که نهادست نکوست
نظر هر که خطا دید هم از عین خطاست

در مابین حکام کردستانCih آن کسانی که عشایر و قبایل ایشان به کثرت و قوت است آن حاکمان را به نام عشیرت می‌خوانند، مثل حکاریNava taybet و سهرانNava taybet و بابانNava taybet و اردلانNava taybet و حاکمانی که صاحب قلعه و قصبه‌اند موسوم به آن قلعه و قصبه شده‌اند چون حاکم حصنکیفاCih و بدلیسCih و جزیرهCih و حز و اکیلCih و علی هذا القیاس. و چون ولایت کردستانCih و لرستانCih کوهستان و جنگلستان است در آنجا آن مقدار چیزی حاصل نمی‌شود که به خرج سکنه و متوطنانش وفا کند، لاجرم نسبت به مردم ولایات دیگر، طوایف اکرادNava taybet اوقات به مشقت و ریاضت می‌گذرانند و بی شائبه‌ی تکلف و غائله‌ی تصلف فی نفسه طایفه‌ی قانعند، چنانچه اکثر عوام الناس ایشان، اوقات به نان جاورس و ارزن می‌گذرانند و به طلب نان گندم و به هم رسانیدن مال و جاه به در خانه‌ی ارباب دول و اصحاب امل نمی‌روند و سلاطین عظام و خواقین کرام نیز طمع در الکا و ولایت ایشان نکرده محضاً به پیشکش و اطاعت و متابعت که به جار و سفر ایشان حاضر باشند، راضی گشته، مقید به تسخیر نشده‌اند و اگر بعضی از سلاطین در فتح و تسخیر کردستانCih جد و جهد تمام فرموده‌اند و محنت و مشقت مالاکلام کشیده‌اند، آخر نادم و پشیمان گشته باز به صاحبان داده‌اند مثل ولایت گرجستانCih و شکیCih و شیروانCih و طوالشCih و گیلاناتCih و رستمدارCih و مازندرانCih و استرآبادCih که در شمال ایرانCih و محاذی کردستانCih واقع شده و اکثر ولایت کردستانCih داخل اقلیم ثالث و رابع است مگر قصبه‌ای چند از انتهای آن که حکما داخل اقلیم خامس شمرده‌اند.

چون خامه‌ی راستی خرام به امداد مداد مشکین فام از تحریر مقدمه‌ی کتاب که موقوف علیه شروع در آن شیء است فارغ گردید به موجب قراری که در فهرست داده شده بر سر شرح حالات صحیفه اوّل در آمد.

مقبول خاص و عام جهان باد!

و السلام.