راز و نیاز

لە کتێبی:
شاری دڵ
بەرهەمی:
سەید کامیل ئیمامی (1903-1989)
 1 خولەک  481 بینین
رفتی و پیش چشم من حاضر و ناز می‌کنی
با دل صید خویشتن راز و نیاز می‌کنی
مردنم آرزوست چون زنده شوم به مقدمت
بر تن مردگان خود چون تو نماز می‌کنی
زلف تو مار و هر شبی دور تو حلقه می‌زند
از آن به سوی خویشتن راه دراز می‌کنی
خوبی و حسن روی تو دست به دست هم دهد
زان سبب است این همه عربده ساز می‌کنی
حسن تو گنج غزنوی زیبد اگر بگویمت
صد چو من خراب دل همچو ایاز می‌کنی
«کاملناسناوی ئەدەبی» اگر به کعبه‌ی حضرت دوست عاشقی!
مژده دهم که عاقبت عزم حجاز می‌کنی