تخمیس بر شعر «عیشی»
لە کتێبی:
شیعرەکانی شوکری فەزڵی
بەرهەمی:
شوکری فەزڵی (1882-1926)
1 خولەک
892 بینین
به عمر شوق دهد نشئهی دیدار علی
رشک فردوس بود گلشن رخسار علی
آب یاقوت دهد لعل گهربار علی
نرخ شکر شکند لذت گفتار علی
سرو را پست کند شیوهی رفتار علی
تا که از شهرت حسنش به جهان ریخته ننگ
نیست اقلیم دلی را که نیاورده به چنگ
کار بر چین و هندو به حبش آمد تنگ
لشکر موی و خط و خال کشیده است به جنگ
گشته بر جمله کنون سرور و سالار علی
دوش در بندر حسنش به تماشا رفتم
دین و دل باختم و بر سر سودا رفتم
آمدم مُسلم و بر مذهب ترسا رفتم
هجرت از صومعه کردم به کلیسا رفتم
تا بدیدم اثر کاکل و زنّار علی
خلق ز آشوب جمالش همه در گفت و شنفت
این نه رازیست که در سینه توان داشت نهفت
از دم خنجرش از خون جگر گل بشکفت
قلعهی خیبر دل را به جلادت بگرفت
قوّت بازوی شیرافگن قهّار علی
خامه در وصف خط او رقم مشکین است
ورق دفتر دل را سبب تزیین است
فکر همّیناسناوی ئەدەبی به خیالش همه دم ز کمین است
غزل «عیشی» از آن شهد صفت شیرین است
میکند ذکر لب لعل شکربار علی