ای میهن من

لە کتێبی:
سروەی بەربەیان
بەرهەمی:
قانع (1898-1965)
 2 خولەک  532 بینین
ای میهن من گلشن من کشور ایران
ای مردمک دیده ارباب سخن ران
گهواره داریوش دو صد نادر دوران
ای مادر میدیا و نشیمنگه ساسان
ای رزمگه کشمکش پور نریمان
تو باغ پر از لاله و من بهر تو بلبل
ما باده پرستیم و تویی شیشهٔ پر مل
تو معدن دلها و منم شاعر بیدل
تو گلبن گلزار و منم شاخهٔ سنبل
من خضر ره عشقم تو چشمهٔ حیوان
دیری است که من بیخبر از کار تو هستم
سودایی و سودا سر بازار تو هستم
سر تا به قدم عاشق دیدار تو هستم
جان در کف خود کرده خریدار تو هستم
برگشته و غمگین سراسیمه و حیران
آیا ز تو باقیست همان ناله و فریاد
خم کم نشده ز ره به صد تیشهٔ فرهاد
مادر نتوانست دهد شیر به اولاد
میگفتی شب و روز دو صد وای سیصد داد
آن دوره که دیدیم چنین بود و چنان
آن چتهٔ نیلی که او را امنیه نام است
صد چتهٔ کوهی ز برش همچو غلام است
گویند که فاشیستی او جمله تمام است
کام دل درویش در این دوره به کام است
شادان شدی ای صوفی بیچاره و عریان
ای هموطنان دوری ز یاران دگر بس
محرومی ازین جنت ايران دگر بس
بازمانده ازین گردش دوران دگر بس
خون خوردن دلهای جوانان دگر بس
ن .........................................دەقی نائاشکرا
هان ای پسر پر خرد چشمهٔ ناموس
امریکی مشو صینی مشو دور شو از روس
انگلیزی مشو شرم کن از گنبد کاووس
برکش همه دم ناله و افغان پر افسوس
ایرانیم ایرانیم ایرانیم ایران