ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ

لە کتێبی:
دیوان مولانا خالد
بەرهەمی:
مەولانا خالید (1779-1828)
 1 خولەک  942 بینین
ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ
آب تیغت در گلو چون قطره حیوان لذیذ
لذت زیبایی خال رخت از دل نرفت
وه که هندو بچه مینو بود چندان لذیذ
گاه مژگانت رباید از کفم دل، گاه خط
در گلستان رخت هم خار و هم ریحان لذیذ
جان من از دوریت جانم به لب نزدیک شد
هوشمندان جان نپندارند بی جانان لذیذ
یاد خورشید رخت بر دل نماید آن چنان
بنده ای را پرتو خور در تک زندان لذیذ
خار خار غنچه پیکان مژگانت به جان
جون تبسمهای گل بر بلبل خوشخوان لذیذ
خالداناسناوی ئەدەبی بر روی زیبایش به فردوسم مخوان
آتش دوزخ مرا صدبار از آن بستان لذیذ