نامەی هێدی بە آوات

Li pirtûka:
Şarî Diɫ
Berhema:
Kamil îmamî (1903-1989)
 1 Xulek  709 Dîtin
بە کویت آیم و گریانم و روی تو می‌جویم
تو را گم کردەام، دیوانەام، خاک تو می‌بویم
جوانمردا! بیا، قربان بازوی توانایت!
در این ماتم مرا دریاب و خود برگیر بازویم
بمیرم گر ز هجرانت، ازین شادی بە رقص آیم
کە بعد از مرگ، چون لالە بە بالین تو می‌رویم
قلم زان رنج بی‌حاصل فغان سر دادە، می‌نالد
چو من اوراق گویایش بە آب دیدە می‌شویم
ملامت‌گوی پندم می‌دهد، لیکن نمی‌داند
کە من خود بی‌خبر از خویشم و از آنچە می‌گویم
نە چون پروانەام بوسە ز روی شمع بردارم
غریقی هستم و بهر نجاتم در تکاپویم
بسوزم در تبت، اما جز این جرمی نمی‌دانم
چرا پیدا نەای، آخر ترا خواهم، ترا جویم
بیا جان «حسامیNasnava edebî» باد قربانت! کجا رفتی؟
کە با دست تو خواهم پاک کردن، اشک از رویم