مناجات
Li pirtûka:
Şarî Diɫ
Berhema:
Kamil îmamî (1903-1989)
1 Xulek
907 Dîtin
یا رب به کرم رحمی! دیوانهی هر کویم
پروانهی هر نوری، میسوزم و میگویم
از بار گنه پشتم، خم گشته چو چوگانم
با موی سفیدم بین، هرچند سیهرویم
از نکبت و معصیت، افکنده سرم هر دم
با هر که درآویزم، بدحالت و بدخویم
در روز خجل هستم، چون شبپره پنهانم
بینند به تاریکی، شبها به تکاپویم
با این همه بدبختی، با این همه سرسختی
چرک گنه خود را، از روی نمیشویم
عفو تو ز عصیانم، بیش است نمیترسم
هرچند ز بیم آن، آواره به هر سویم
نومید نمیگردد، هرکس که به درگاهت
رو کرده و میگوید: غیر از تو نمیجویم
دربار خدا باشد، «کاملNasnava edebî» ز چه میترسی؟
رو بر در باز او، گو من سگ این کویم