هر چند زدم دامن تقوی به کمر بر

در ستایش مرحوم احمد پاشا ابن سلیمان پاشا (طاب ثراه)
Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Şeyx Reza
Berhema:
Şêx Řezay Taɫebanî (1831-1910)
 2 Xulek  1139 Dîtin
هر چند زدم دامن تقوی به کمر بر
تسبیح به کف گیرم و مسواک به بر بر
ناگه کفلی نرم تر از پنبه‌ی محلوج
برجست ز دنبال یکی ساده پسر بر
چون دیدم و از شوق دلم در طپش آمد
چون خایه‌ی حلاج به زیر و به زبر بر
آبم ز دهان ریزد و جانم به لب آمد
صد آه جگرسوز برآرم ز جگر بر
چون افعی سرمازده از تابش خورشید
بازم زند احلیل پدر سوخته سر بر
دوشنبه بدم معتکف کنج عبادت
آهو کفلی آمد و زد حلقه بەدر بر
برجستم و در باز نمودم چو مرا دید
ازداعیه‌ی ساده پرستی به حذر بر
برزد به من از خشم یکی بانگ به تهدید
بانگی که زند ضابط حربی به نفر بر
که شیخ ریائی تو نه آن شیخ رضایی
کز رندی تو بود جهانی به خطر بر
اکنون سر تزویر فروهشته‌ای عمداً
یعنی به رخ ساده حرام است نظر بر
ماهی به درآورد یکی حقّه‌ی سیمین
برحقّه‌ی سیمینش یکی حقەی ز ر بر
گه روی نشان داد و گهی ساعد و گه ساق
گشتم نگران خیره بدان شعبده‌گر بر
وان گاه به من عطف نظر کرد که برخیز
تیری به هدف برزن و تیغی به سپر بر
این گفت و یکی شیشه‌ می از جیب در آورد
زان می که شعاعش زند آتش به حجر بر
جامی دو سه پیمود ز ناب می صهبا
آویخت بسی خوشه‌ی پروین به قمر بر
سودی نکند موعظه و ذکر در آنجا
کز شوق فتد رعشه براعضای ذکر بر
افتاد نگاهم چو بدان ساق نگارین
پیچیده دو ساقم ز هوس یک به دگر بر
در عرصه‌ی اعمال نهالی بنشاندم
شاخش به قمر برشد و بیخش به سقر بر
هوش دار رضاNasnava edebî هرزه مگو زانکه بد آید
بر طبع ولی نعمت فرخنده سیر بر
«احمد» لقب آن والی جم جاه که باشد
صد رتبه ز جمشید به اصل و به گهر بر
طهمورث و هوشنگ و کیومرث و سیامک
جمشید کند فخر بدین چار پدر بر
نسبت نتوان کرد بدین جمله‌ی معدود
آباء کرامش که نیاید به شمر بر