به عالم گر نمودی ناروا خود را «لوجه اللّه»
Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Maḧwî
Berhema:
Meḧwî (1836-1906)
1 Xulek
835 Dîtin
به عالم گر نمودی ناروا خود را «لوجه اللّه»
روا باشد که خوانند آن دمت شیدا «لوجه اللّه»
گذشتن از دو عالم کار پای همت است و بس
ز دنیا بهر عقبی گذر از عقبی «لوجه اللّه»
مبادا زنده گردم باز از مرگم نپرسیدی
پس از مردن، گذری بر مزار ما «لوجه اللّه»
شهان را عار ناید از نوازش بینوایان را
چو خور بر ما بتاب از اوج استغنا «لوجه اللّه»
نمودی گریهها ای شیخ از بهر رضای خلق
بر احوال خودت هم خندهای فرما «لوجه اللّه»
از این پس میپرستی پیش گیر،این خودپرستی بس
دو روزی مانده زاهد بگذر از دنیا «لوجه اللّه»
بما ظلمت گرفتاران هجر ای آفتاب حسن
برون آ از حجاب و طلعتی بنما «لوجه اللّه»
ز هر زخمت گشود از هر دلی یک چشمهی خونی
ز رحمت هم تو چشمی سوی ما بگشا «لوجه اللّه»
بهر یک بسملی عیدانه دادی جامهی رنگین
به محویNasnava edebî هم زتیغت خلعتی بخشا «لوجه اللّه»