گر همه تلخی و زهر و کین بود
Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Maḧwî
Berhema:
Meḧwî (1836-1906)
1 Xulek
934 Dîtin
گر همه تلخی و زهر و کین بود
هرچه آن خسرو کند شیرین بود
دل به آن مژگان مبند، این عندلیب
کی حریف پنجهی شاهین بود
ابر لطف از تیغ قهرش میچکد
نیش این شکر لبان نوشین بود
سینهی ریشم چو دید آهسته گفت
زین گلستان تیغ ما گلچین بود
عاشق بیچاره گر شاهنشه است
چون اسیر عشق شد مسکین بود
نرگس و نسرین و گل با یک نهال
گلشن صنع خدایی این بود
عشق را از دختر رز کم مدان
عقل و هوش این هردو را کابین بود
این قیامت از چه حسن نیمه رنگ
تا قیامت بیستون رنگین بود
محویاNasnava edebî پروانه پیر کاملی است
سوختن هر سالکی را دین بود