آه کز طور تو بس آه کشیدیم عبث

Li pirtûka:
Aš’ār-e Farsî-ye Maḧwî
Berhema:
Meḧwî (1836-1906)
 1 Xulek  1009 Dîtin
آه کز طور تو بس آه کشیدیم عبث
داد ازین جور بسی جامه دریدیم عبث
چون مه از سیر خودش یار درنگی ننمود
این قدر دامن آن ماه کشیدیم عبث
دامنش را غضب‌آلوده کشید از کف و رفت
این همه ناله‌ی جان‌کاه کشیدیم عبث
مَطلَب نشئه‌ی عیش از می میخانه‌ی دهر
جام‌ها ما هم از آن باده چشیدیم عبث
آهوی وحشی ما هیچ به ما رام نشد
ما همه بهر وی از خلق رمیدیم عبث
خود نگفت او سر خود در ره من باخته است
بسمل آسا به سر راه طپیدیم عبث
جلوه ناید به نظر در اثرش نیست خبر
هرچه دیدیم عبث وانچه شنیدیم عبث
به فنا راهبر است این همه از ما حرکات
آه چون اشک به هر سو بدویدیم عبث
ساده صحراست به دیوانه بسازد محویNasnava edebî
رخت غربت به سوی شهر کشیدیم عبث