دست خیاط ازل خرقه‌ی ناموس و عفاف

لە ستایشی شێخ مستەفای حەفیددا
Li pirtûka:
Şî’rekanî Şukrî Fezɫî
Berhema:
Şukrî Fezɫî (1882-1926)
 1 Xulek  1131 Dîtin
دست خیاط ازل خرقه‌ی ناموس و عفاف
خوش بریدست به بالای نقیب الاشراف
یعنی ینعم الخلف حضرت کاک احمد شیخNava taybet
آنکه با شیر زند پنجه به میدان مصاف
مصطفی نام و چراغ نسب مصطفوی
نطفه‌ی هاشم و نقد کمر عبدمناف
مدعی گو نزند لاف ز همچشمی او
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
به زیارتگه آباء کرامش چه عجب
سر قدم ساخته آیند ملایک به طواف
ای تو را بندگی من نه به امید طمع
ندهم دست کریم تو به صد وجه کفاف
امتیاز از دگران داده خدادیت به سه چیز
همت عالی و دست کرم و طینت صاف
تکیه بر مسند جدت زن و اندیشه مکن
جز سر انگشت ندامت نگزد اهل خلاف
خصم را تیغ زبان من و شمشیر تو بس
وای از آن روز که این هر دو براید ز غلاف
بشکافد دم شمشیر تواش مهره‌ی پشت
بگذرد نوک سنان منَش از حقه، ناف
کمترین جود تو ای زبده‌ی اولاد حسین
خرج ده ساله دولت ز دو لک خانه‌ی جاف
تا بود همچو نبی آکله با آل علی
چرخ در باره‌ی ارباب هنر بی انصاف
باد اندام عدوی تو به سجیل قضا
عصف مأکول لإیلاف قریش إیلاف