شمع شبستان

From the Book:
Şarî Diɫ
By:
Kamel Emami (1903-1989)
 1 minutes  965 views
می‌گریم و می‌خندم چون شمع شبستانم
کوته‌نظر و فکرم، چون طفل دبستانم
گه لاغرم و زردم، چون خار مغیلانم
گاهی خوش و سرخم من چون گل به گلستانم
گاهی سرحالم من فهمیده و دانایم
گه بی‌خود و نادانم در حالت مستانم
گاهی چو ولیّ‌ الله در وادی وحدت من
می‌گردم و گه فاسق، چون باده‌پرستانم
با این همه جوراجور با این همه رنگارنگ
یک‌رنگ و خداجویم در زمره‌ی رستانم